پشت پرده سینه زنی!
خیال نکنید بدون تمرین این همه سینه زن و زنجیر زن برای غزا داری به خیابان می
آیند. این ها زیر نطر استادان سابقه دار چند ماه تمرین می کنند.
به سالنی به بزرگی یک زمین فوتبال برای دیدن تمرین رفتم. در گوشه عده ای مرد در صف
طولانی پشت سر هم ایستاده، و هر یک پشت دیگری را سیاه می کرد.
در جایی دیگر: دونفر سر اسبی را محکم گرفته،
و چند نفر مرتب سیگار می کشیدند و دودش را به چشم اسبی فوت می کنند، و اشک از
چشمان اسب سرازیر است.
مردی را دیدم که محکم توی سر خودش می زند و فریاد می کند: خانم نزن، خانم نزن، بیچارم
کردی نزن. پرسیدم: چرا به جای اینکه سینه بزنی توی سرت می زنی و می گویی خانم نزن.
ــ بیست میلیون خرج اون سینه هاش کردم که تو سیلیکون بزارن، و صورت جاهای دیگه اش
رو صاف و صوف کنند، حالا با این سینه زنی داره دست به آب می کنه تو بیست میلیون.
یک نقر رادیدم که چند نفر با مشت ولگد و چوب اورا کتک می زنند، و زشت ترین ناسزا
هارا به به او می روا می دارند. پرسیدم: چرا می زنید؟
ــ بی پدر مادر فلان فلان شده، انگوشت کون ما می کنه، ما رو با آبجیش عوضی گرفته.
از کتک خورده پرسیدم:
ــ والله چی بگم: موقع سینه زنی دستم خورد به کون چند نفر، حالا به من تهمت می زنن
که انگوشت به ما رسوندی.
بانوی زیبای را دیدم رو سری از سر افتاده که بر سینه نازنین اش می زند، و فریاد میزند
یا ابوالفضل، ابوالفضل من فدات تو شوم، قربات تو بروم، … گفتم خانم زیبا، من ابوالفضل
هستم. یک کمی هم قربان من برو. داد زد: اصغر بیا این بچه پر رو رو، روش کم کن. دور
از جان شما یکباره یک مرده نره خر، به قد دو متر، ریش تا ناف، سبیل تا بنا گوش، کلا
شاپگاه سیاه بر سر کنارم ظاهر شد. گفتم یا ابوالفضل نجاتم بده گفت چی به ابجی من
گفتم؟ گفتم بابا هیچ غلطی نکردم، سوء تفاهم شده رد میشه!
ـــ مگه رگه که رد شه!
ــ چنابعالی اصغر بچه شیر خوارمظلوم هستید، و من ابوالفضل، جناب اصغر مظلوم به این
ابوالفضل سقا رحم کن.
ـــ اینجا بیشتر از صد تا حسینه، کسی بهشون محل نمی ذاره، حالا تو ابوالفضل اومودی
خیال می کنی کس هستی. بعدش اصغر مظلوم چنان کوبید تو گوشم که شیرجه رفتم تو بغل
خانم ها، جای شما خالی یک فس کتک سیر هم از بانوان گرامی سینه زن و زنچیر زن
خوردم. الفرار و الفرار.
23 شهریور 1398 ــ 14 سپتامبر 2019 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نگاشته شده توسط: ordoukhani | سپتامبر 14, 2019
پشت پرده سینه زنی !
نوشته شده در منتشر نشده ها, طنز
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟