نگاشته شده توسط: ordoukhani | سپتامبر 6, 2019

تنها، تنها میخوری، واسه بابت هم بیار

تنها می خوره، واسه بابات هم بیار!

مگر دختر ما….حسین آقا و همسرش پروانه خانم، دارای یک دختر بیست ساله به نام شیرین، و یک پسر هیژده ساله به نام سیامک هستند.
چند ماه پیش شام مهمان آنها بودم. پیش از غذا در ضمن صحب حسین آقا از نبود دمکراسی و آزادی و نا برابری حقوق زن مرد در ایران حرف زد. شیرین خانم گفت: منتظر سیامک(پسرشان) برای خوردن شام هستیم.( دخترشان شیرین قرار نبود برای شام بیاید)
حسین آقا که خیلی گرسنه بود، به همسرش گفت: خانم غذا را بیار، سیامک آمد، آمد، اگر نیامد به درک.
ما تازه سر میز نشسته بودیم که سیامک آمد، و پس از پوزش از دیر آمدنش، سر میز نشست.
حسین آقا در ضمن غذا، با سر افرازی شروع کرد از دختر بازی پسرش تعریف کردن، بعله آقا هر روز با یک دختر رفیق است، چند تا گرل فرند دارد، و بدون شرم از همسرش ادامه داد: آقا تنها ــ تنها می خورد، واسه باباش نمیاورد، با خترها بیرون میری دست بابات رو هم گاهی بگیر. پروانه خانم با چشم قزه و لبخندی،حرف همسرش را تایید می کرد، و خوشحال بود از اینکه پسر دختر بازی دارد.
سیامک با خجالت گفت: آقای اردوخانی، من هر وقت با یک دختر همکلاسی ام چهار قدم راه می روم و حرف می زنم، اینها خیال می کند خبری هست. حسین آقا باز هم شروع کرد، از دخترهایی که با سیامک دیده ، مو سیاه، مو بلوند، قد کوتاه، قد بلند… با آب و تاب حرف زد.
شام تقریبا تمام شده بود که من از حسین آقا پرسیدم: راستی شیرین چی، او هم دوست پسری دارد؟.
یکباره رنگ حسین آقا مانند گچ سپید شد و گفت: مگر دختر ما جِنده است؟ آقای اردوخانی از شما انتظار شنیدن چنین حرفی را نداشتم. من از حرفم پوزش خواستم. 15 آوریل 2004ــ اردوخانی ــ بلژیک.
این داستان را من پانزده سال پیش نوشته ام.


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: