نگاشته شده توسط: ordoukhani | آگوست 17, 2019

خاموشی در بی تفاوتی؟

خاموشی در بی تفاوتی؟

گفت: نمی دانم، چرا آنقدر حساس و زود رنج شده ام؟ با نسیمی از سرما می لرزم. با کمترین گرما عرق می ریریزم. همانند حبابی ترک برداشته بر چراغ نفتی که هر لحظه امکان دارد بترکد. حبابی دود زده و سیاه، دنیا را تاریک می بینم. من که زمانی آرمانی داشتم، در برابر جمعیتی سخنرانی می کردم، دعوت به شورش شان می کردم، مقاله هایم دست به دست می گشت، برای آرمانم سال ها زندان، شکنجه و تحقیر را تحمل کردم، به بیچارگی دژخیمان ام خندیدم، حالا از نگاه مردم در این کشور غریب می ترسم. اگر جواب سلام مرا بدهند، به خود شک می کنم، اگر ندهند رنج می برم. و اگر بی تفاوت از کنارم بگذرند، احساس خُوردی می کنم، و اگر سلام کنند، سلام شان را غرض آلود می دانم. اینجا کسی با من کاری ندارد. مرا هم با کسی کاری نیست. از آنجا رانده، در اینجا تنها و غریب، و پیر و درمانده ام. این بی تفاوتی از هر شکنجه ای برایم کشنده تر است. دارم خاموش می شوم، خاموش .
چند روزی نگذشت که در بی تفاوتی همگان خاموش شد.
20 ژوییه 2004 ــ بلژیک ــ اردوخانی


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: