جن سر گرم غارت!
زمانی که بچه بودم، مانند بیشتر بچه ها تن ام زیاد کبود می شد. علتش هم این بود که چون شتاب داشتم، به اینور و آنور می خوردم. مادرم می گفت: موقع آب خوردن بسم الله نگفتی، به جن آب پاشیدی، جن نیشکون ات گرفته. اگر هفت بار بگویی: «بختک،» جن می آید.
من از جن می ترسیدم. در هفت سالگی با جمع کردن ده شاهی ــ ده شاهی که هفت ریال شد، چاقوی ضامن دار خریدم. هدفم این بود که جن را با چاقو بزنم و بکشم. به یاد دارم، تابستان که روی پشت بام خوابیده بودیم، نیمه شب آهسته بلند می شدم، پایین می آمدم. دریچه آب انبارِ رو به حیاط را باز می کردم، سرم در دریچه، با چاقوی باز در دستم، هفت بار بختک می گفتم. یا اینکه مخصوصا آب می پاشیدم، بدون اینکه بسم الله بگویم. می خواستم جن بیاید و من او را با چاقو بزنم. وقتی از آمدنش نا امید می شدم، با صدای بلند می گفتم: جن اگر مردی بیا تا خارو مادرتو بگام. گاهی خم خیال می کردم که جن کنارم ایستاده، چاقو را در هوا می گرداندم.
حالا این حزب های سیاسی دو سه نفری، یا چند ده نفره، (با چند ده نفر دیگر که کرایه کرده اند)، یا انجمن های فرهنگی یکی دو نفره، با هم اختلاف و دشمنی دارند که چندی شان خدمت کار جن بوده اند را با دقت می نگرم یاد آن دوران که می خواستم جن را بکشم می افتم. اینها در حالیکه از جن می ترسند، بختک ــ بختک می گویند، چاقو به اطراف شان می گردانند، می خواهند جن را بکشند.
جن، که خرش از پل گدشته، محل سگ هم به اینها نمی گذارد، سرگرم غارت است.
از کتاب سلام روسپیان، سلام. نوشته خودم.مهر 1383 ــ اکتبر 2004
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟