کنگره حزب چپ ایران ( فداییان خلق) دریغا
من به عنوان مهمان در کنگره حزب چپ ایران (فداییان خلق) دعوت شده بودم. (12 تا 14 ژوئیه در هلند) برگزار کنندگان این گنگره هیچگونه وابستگی مالی، با هیچ کشور یا سازمانی ندارند، شرکت کنندگان مجبور به پرداخت تمام هزینه های خود بودند. هزینه رفت و برگشت،خواب و خوراک.
میانگین سن مردان ( از دید من65 سال بود، میانگین بانوان؟ شجاعت گفتنش را ندارم)
مردان و زنانی که در آنجا دیدم، انسان هایی بودند، پاک سرشت و دوست داشتنی. (چندی نقلی = با حال، عشقی، پر بار و فروتن، من این واژه نقلی را دوست دارم) گویی هریک آنان ذره ای از وجود من بودند. من هویت خود را در آنها می دیدم. هر یک از مردان یکی مانند من بود. خود را میان گروهی از پرندگان مهاجر احساس می کردم، که هر دسته ای از ما به سرزمینی پرواز کرده ایم، اینبار در «هلند» گرد هم آمده ایم، با خاطرات ، آرزوها و دردهای مشترک.
همه گی غمگینیم، ولی می گوییم و میخندیم، لطیفه (جوک) می گوییم، من هجو و طنز می گویم، هیچ کس نا آشنا نیست، هر چند چندی را هرگز ندیده بودم. با همه شوخی می کنم: اما همه در دل غمگین هستیم، از اینکه می دانیم، به آن سر زمینی که در آن زاده شده ایم، هرگز باز نمی گردیم. «دریغا، دریغا» . با این وجود برای آینده سرزمین نیاکان مان ، برای مردم کشورمان نگرانیم، همیشه در اندیشه ایران هستیم. و من! و من با حسرت به پرندگان مهاجر می نگرم،؛ خوشا به حالشان؛ خوشا به حالشان که به زادگاه خویش باز می گردند،ولی ما؟!
آنچه سبب شگفتی و خوشحالی من گشت: با وجود اختلاف و تصاد عمیق ذاتی و فرهنگی میان گروهای گوناگون با کوشش بر گزار گنندکان، به یک اتحاد با هدف مشخص و معین رسیدند.
گره های شرگت کننده: مادر زنان، مادر شوهران، خواهر زنان، خواهر شوهران، جاری ها، گروهای وابسته، خاله عمه، و دخترانشان، و… پدرزن، پدر شوهر، برادر زن، برادر شوهر. گروهای وابسته، دایی ها، عموها. و پسرانشان.
هیچ کس از هر گروهی، هیچگونه اعتراضی به دیگران نکرد، و نگفت کج است، و نپرسید که می گوید کج است، و مادر َشوهر، خواهر شوهر، و جفت جاری ها را زیر پرسش نبرد. هیچ کس از هند با ماشین بنز نیامده بود که قسم اش بدهند که بگوید که می گوید کج است.
با وجود شرکت در کنگره های زیاد، این اولین بار است که می بینم هیچ یک از شرکت کنندکان، با داد و فریاد نخواست حرف خودش را ثابت کنند، و اگر نتوانست، قهر کنند برود.
در میان اینان، خود بزرگ بینی و خود پسندی ندیدم. همه پر بار، با سواد، پر تجربه و فروتن بودند. می توانم به جرات بگویم، همه با دست و جیب خالی با هزار زحمت از ایران خارج شده اند. اما توانستند با کارو کوشش، نه تنها گلیم خود را از آب در بیاورند،( از کاسبکار تا استاد دانشگاه، پزشک، و…) بلکه خیلی از آنها با تمام وجود به تازه از ایران آمده ها به ویژه جوانان کمک کردند. مدعی روشنفکری ندیدم. (برعکس چندی افرادی از گروه های سیاسی دیگر)
من قدر (ارزش) زحمت فرد ــ فرد برگزار کنندگان را می دانم. گرچه نه زر گرم و نه گوهری. با خاطره ای خوب: و سپاس از زحمت بی دریغ شما.
24 تیر 1398 15 ژوئن 2019 ــ اردو خانی ــ بلژیک.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟