محمد علی نجفی و خرگوش بازی گوش
روزی خرگوشی از پای درختی می گذشت ،دید چند کلاغ بالای درختی خوشحال و خندان نشسته اند.خرگوش کجنکاو از کلاغ ها پرسید علت خوشحالی خنده شما چیست. پاسخ شنید: ما با تخم مان بازی می کنم و می گوییم و میخندیم. خرگوش هم نگاهی به لای پایش کرد و دید که او هم دوتا تخم گنده بین دو پا دارد، بزرگتر از تخم کلاغ ها، و شروغ کرد بازی با تخمش و خندیدن.
همچنان که مشغول بازی با تخمش بود بی خبر از اطرافش، روباهی پرید و او را گرفت. در حالی که روباه او را می برد، یکی از کلاغ داد زد:
«وقتی کسی با تخمش بازی می کند، باید اون بالا بالاها بنشیند.»
محمد علی نجفی، خیال می کرد که بالا بالاها نشسته، و بالانشینیان او را رها نمی کنند، و نمی دانست تاریخ مصرفش گذشته . 8 خرداد 1398 ــ 29 مه 2019 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟