نگاشته شده توسط: ordoukhani | مارس 4, 2019

خری که به ترحم احتیاج نداشت، میر حسین موسوی!

خری که به ترحم احتیاج نداشت، میر حسین موسوی.

حرف درست و منطقی را باید از خر شنید.
«آندره» دوست بلژکی ام، در جنوب بلژیک کشاورز است، و علاوه بر گاو و گوسپند، دو نفر خر هم دارد. او و همسرش هر وقت به بروکسل می آمدند، سری هم به من میزدند، و می خواستند من چند روزی نزد آنها بروم.
چند روز پیش که هوا خوب بود، تلفن کردم و پیش ایشان رفتم. نزدیک غروب بود، جای شما خالی، با خانواده او، کبابی و شرابی و حرف از همه جا و هیج جا.
روز بعد پس از خوردن صبحانه به مزرعه رفتم، تا آقا خر ( خر نر) مرا دید به طرفم امد و عر عر ی کرد و سر به من مالید و صورت و دست مرا لیس زد. من هم پیشانی اش را بوسیدم و نوازشش کردم. کم و بیش هشت سال بود که همدیگر را ندیده بودم. متوجه شدم که در این مدت موهای زیادی در بدنش روئیده، کمرش خم شده، شکمش بزرگ، دولش آب رفته، بیضه هایش آویزان، چشکش گود رفته. نگاهی به او کردم و گفتم، در این چند سال که تو را ندیدم خیلی پیر شدی.
گفت: قیافه خودت را در آینه نمی بینی؟ می خواستم همین حرف را به تو بزنم. خندیدم و گفتم درست می گویی.

گفت همسرم هم پیر شده و چشمش درست نمی بینند، تو را ندید. با عر عری همسرش را صدا کرد که بیا بین دوست قدیمی ایرانی ما آمده. دیدم خر خانم از دور چند قدمی دوید، سپس شلان شلان به سوی من آمد و ماچ و بوسه و احوال پرسی. در ضمن شمردن بیماری هایش گفت: پاهایم درد می کند، زانویم خم نمی شود، «گفتم مال من برعکس راست نمی شود.» «دوستم اندره» هم انجا بود، همه خدیددیم. گفتند بی ادب. گفتم بی ادبی نیست، زانوهایم را می گویم. کاری نداریم چند روزی انجا بودم، از هم سخنی و همنشینی با دوستان دیرین بسی شاد شدم.
روز آخر از دوستان خرم خواستم تا با آنها عکس بگیرم و درصفحه فیسبوکم بگذارم. پرسیدند چرا؟ گفتم: از میر حسین موسوی نخست وزیر پیشین ما و همسرش پس از 8 سال عکسی در فیسبوک گذاشته اند که نسبت به سابق خیلی پیر شده اند.البته تا دلتان بخواهد از چپ و راست فحش و بد و بیراه شنیده اند. آقا خر گفت: درسته اگر عکس ما را در این حالت در فیسبوک بگذاری، کسی به ما فحش نمی دهد، همه همدردی می کنند،« ولی ما به ترحم کسی احتیاج نداریم.» همان مجسمه جوانی مرا که بر سر در خانه ات گذاشتی کافی است. حرف درست منطقی را باید از خر شنید.
13 اسفند 1397 ــ 4 مارس 2019 ــ اردوخانی ــ بلژیک


پاسخ

  1. اردوخانی نوشته ات خیلی بامزه بود. آخر سری یه اشتباه هم داشت که لطفا اصلاحش کن. تاریخ فارسی ات با تاریخ فرنگی ات نمیخواند و حدود سه ماهی باهم فاصله دارند. احتمالا میخواستی بنویسی اسفند اما آذر ازآب درآمده است البته بی ارتباط هم نیست! اسفند را روی آذر می ریزند که بویش بلند شود! دستت درد نکنه.
    راستی داداش این اطلاعات را واسه چی میخوای، توبلجیک شعبه وزارت اطلاعات زدی!؟

  2. خوزانی عزیز، از توجه ات بی نهایت سپاسگزارم. داستان از پیرو خرفت شدن نترسید را بخوان، دلیل ان را می بینی، پیشانی ات را می بوسم.


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: