با هم درد دل کنیم!
درون ما کتابخانه خاطرات فراموش شده و گم شده ما است. با گشت و گدار، با پژوهش در درون خود، فراموش شده ها را به یاد می آوریم، گم گشته هایم را میابیم. این خاطرات فراموش شده و گم گشته، دردهای درمان نشده، سر خوردگی ها، کم بودها، آرزوهای به آن نرسیده،خواب و خیال ها ماست که مانند زنجیری دست و پای مرا بسته، نمی گذارد، آزادانه بیاندیشم و عمل کنیم. مانند دردمندی، تنها فریاد می زنیم. بدون دور اندیشی واکنش نشان می دهیم. گم گشته در درون خودیم و در درون خود فریاد می زنیم.
«داستان دروغی است که پایه بر واقعیتی قرار گرفته». دوستان داستان بنویسید! « دروغ بنویسید». نوشتن یک خود روانکاوی است. خود روانکاو خود باشیم.
هر بار که که داستانی می نویسید، نوشته برداشت شما است، از یک وافعیت (اتفاق افتاده، درد آور یا خوش آیند). هیچ کس جز واقعیت به کنه (عمق) آنچه اتفاق افتاده و بر شما گذشته آگاه نیست. حادثه ها با گذشت زمان رنگ می بازند، و تبدیل به حقیقی می شوند و شما هر بار که
داستانی می نویسید، حلقه زنجیری را که دست و پا شما را بسته باز می کنید. حلقه ای پس از حلقه ای به آزادی بیشتری می رسید.
خاطرات دردناکتان ، کم بودها و دردهای درمان نشده ، سرگذشت (عقد، سرخوردگی) خود را نباید بدون شک و از زبان خودتان بنویسید. از زبان این و آن زن و مرد، از زبان یک چرنده، پرنده و درنده…
هیچ واژه ای به تنهایی معنی ندارد. هم زمان هر واژه پشتیبانی تاریخی دارد که از زمانی که احساس شده و به وجود آمده آغاز می گردد. و برای شما از زمانی که به آن می اندیشید، و در زندگی اتان نقشی داشته. این واژها که درزندگی شما نقشی داشته و خاطره ای از آن به یاد دارید، آغاز هر داستان است.
حتی یک میخ بر دیوار، یک عبار. چرا نه یک سایه، تیله قلقلی، یا خط کش، کفش کهنه، و یا صدها کس و چیزی دیگر؟
داستان «زن دیگر نیامد» را از میخی که سالها بر دیوار دفترم بود، و تابلوی نقاشی بر آن آویزان الهام گرفته ام.
این نوشته یک درد دل باشما ست. دلم هوس درد در دل داشت. با هم درد دل کنیم!
28 آبان 1397 ــ 19 نوامبر 2018 ــ اردوخانی بلژیک
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟