ماشینی به اندازه یک قوطی کبریت !
در خیابانی شلوغ، پراز فروشکاهای گوناگون، بی خیال راه می رفتم که پسر بچه ای هفت ــ هشت ساله توجه ام به خود گرفت.
پسرک جلوی فرشگاهای لباس، کتاب فروشی و… لحظه ای میاستاد، و سپس به را خود ادامه می داد. در برابر ویترین یک فروشگاه اسباب بازی چند دقیقه ای ایستاد، و سپس به درون رفت. من هم به دنبالش رفتم. چند دقیقه ای میان قفسه های گشت. آرام در مقابل ماشین ها ایستاد. یک ماشین چوبی به اندازه یک قوطی کبریت برداشت، بر گرداند، زیرش قیمتش را دید، ماشین را سر جایش گذاشت، دست کرد در جیبش، مقداری پول خرد درآورد، شمرد. همچنان که پول ها را در دست چپش می فشرد، ماشین را برداشت، به سمت صندوق رفت، ماشین را به فروشنده داد، دستش را هم جلوی او باز کرد، فروشنده تقریبا تمام پول ها را برداشت، ماشین را در پاکتی کوچک گذاشت به دست پسرک داد.
من همان پسرک هستم. ماشینی چوبی به اندازه یک قوطی کبریت، به رنگ قرمز و آبی آسمانی دارم .
16 فروردین 1397 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟