زن عاقل؟
چندی از بانوان در لودگی و شوخی، دست هر دلقک درباری را از پشت بسته اند.(روان شان شاد،مادرم قدسی و خواهرانم ، اقدس و اختر در این مورد نمونه زمان خود بودند.
هر وقت مهمانی بود، و «فرشاد و همسرش پوران» هم در آن شرکت داشتند، تا پوران با حرف شوهرش مخالفت می کرد، یا حرفی می زد که به مزاج فرشاد نمی ساخت، آقا نیم خیز می شد و داد می زد، بلند می شوم ها. بیچاره پوران خانم دهانش بسته می شد. همه فکر می کردند، این مرد چقدر ظالم است، تا همسرش حرفی می زند که برایش خوش آیند نیست، به او حمله می کند.
یکبار خانه خاله ام بودیم. هوا نه گرم و نه سرد، دلچسب بود. در حیاط قالی پهن کرده بودند. (جای شما خالی)خوراکی های گوناگون، (اش رشته، سبری پلو، کتلت، ماست خیار، کشک و بادمجان، دوغ فرد اعلا و …) روی سفره بزرگ چیده شده بود.
در ضمن خوردن غذا با بگو و بخند، نمی دانم، پوران خانم نمی دانم چه گفت؟ که یکباره فرشاد گفت: خانم باز هم شروع کردی، بلند می شم ها. و از جایش بلند شد و حمله کرد به پوران. چند نفر از مرد بلند شدند وفرشاد را گرفتند و سر جایش نشاندند. پوران خانم چادری که کنارش بود برداشت و کشید روی سرش و قش کرد. ما صدای هق ــ هق او را از زیر چادر می شنیدیم. پس از چند دقیقه در حالیکه اشک در چشم داشت و نمی توانست جلوی خنده خودش را بگیرد گفت: هیجده ساله بودم که زن این آقا شدم. الان نزدیک چهل سال است از همون روز اول، تا حرفی می زدم، می گفت: بلند می شوم ها، و بلند می شد خر من را می گرفت، و دِ ماچ کردن. واسه اینکه جلوی دیگران خحالت می کشم، می ترسم، تا میگه بلند می شم، فورا دهنم رو می بندم.
یکی از خانم ها که کمی آنطرف تر کنار همسرش نشسته بود، گفت: خوش به حالت پوران جون، شوهر من هرکاری بکنم:اِهه، اِهه اش (یعنی از جاش) بلند نمی شه. همسرش در حالیکه در چشم زنش نگاه می کرد و لبخندی بر لب داشت، گفت: من هیچی نمی گم، ولی خودت که می دونی، به قول سعدی، عاقلان دانند. تو هم که زن عاقلی هستی.
14 فروردین 1397 ــ 3 آوریل 2018 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟