مردی با دست چوبی؟
به کارگاه دست و پای چوبی سازی رفتم. مردی میانه سال بر روی چهارپایه ای بلند، کنار میزی نشسته بود و سرگرم کار بود. سلام کردم. مرد سرش به طرف من برگرداند و پاسخ سلامم را داد. روی قفسه ها، اینور و انور پر بود از دست و پاهای چوبی. چندی از دست ها تا مچ، چندی دگر تا آرنج، چندی تا شانه. چندی کوچک، کودکانه. چندی دگر طریف و زنانه. و چندی بزرگتر، مردانه. چندی از پاها کفش داشتند، چندی از دست ها دستگش.
دو ماشین خراتی که یکی شان آرام می چرخید، توجه ام را جلب کردم. روی میز و چند قلم پیکر تراشی به اندازه های گوناگون، و یک چکش چوبی بود. بروی دیوار کنار مرد هم شمار زیادی قلم پیکر تراشی، چکش، اره، و … به چشم می خورد.
چند دقیقه ای با دقت به دست و پاها نگاه کردم. چندی از دست ها را فشردم. پایم را کنار چندی از پاها گذاشتم.
مرد دست از کار کشید و گفت: اینطور به دید می آید که شما دست و پای سالمی دارید، به دنبال چه می گردید؟
گفتم: به دنبال پایی که با من پا به پا راه بیاید. به دنبال دستی که دستم را با دل جان بفشارد. دست راستی که صاحبش جز راستی نگوید. دستی که صاحبش دور از ریا و تظاهر باشد. دستی نوازشگر. دست هایی که که از هم باز شوند و با تمام وجود مرا در خود گیرند. کسی را نیارزده باشد. دستی که به دزدی آلوده نباشد.
مرد آرام از جایش برخواست و به طرفم آمد و با دست چپش، دست راستش را بلند کرد و موهابم را نوازش کرد، و سپس پایین آورد و دستم فشرد. مردی با دست چوبی.
25 بهمن 1396 ــ 14 فوریه 2018 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟