آقای اردوخانی شوخی می کند !
روزی در جمعی از دوستان خالی بند بودم. جای شما ناهار خیلی خوبی خوردیم، همرا با شراب بسیار عالی.
سرها گرم شد ومسابقه چوسی آمدن آغاز گشت. از مسافرت های شان به دور دنیا، از کاخ ها یشان در شمال تهران، از ویلاها و بزرگی باغ ها و استخر هایشان در شمال. از رابطه دوستی نزدیک شان با خاندان پهلوی. پدر هر یک وکیل و زیر ، دست کم معاون وزیر و استاد دانشگاه بود. از عمو سرلشکر و دایی سرتیپ شان، از خدمت های پدر، دایی و عمو هایشان شان به ایران. چندی معتقد بودند که اگر انقلاب نشده بود، اکنون وزیر، سرلشکر و وکیل بودند.
من ساکت نشسته بودم و می خوردم و گوش می کردم ، یکی پرسید خانه شما کجا بود؟ گفتم:
خانه ما در جنوب تهران که 200 متر هم نمی شد که میان حیاط آن حوضی (کم و بیش) دو متر نیم در سه متر نیم با عمق بیش از دو متر بود و سه تا پله. وقتی تابستان در این حوض آب تنی می کردم، لجن های سیاه ته حوض همرا به ماهی ها و کرم های سپید بالا می آمدند. از حوض که بیرون می امدم با آب تلمبه سر حوض خودم را می شستم. یکی گفت: آقای اردوخانی شکسته نفسی می فرمایند. یکی دیگری پرسید بفرمایید بگویید پدرتان چه کاره بود؟.
گفتم بدون شکسته نفسی؛ پدرم و گوزو بوده، دایی ام گوزو بوده، عمویم گوزو بوده، خود هم چه در ایران بودم، و چه حالا که در خدمت شما هستم گوزویم. گوزی محکم دادام. برخاستم. صاحب خانه با خنده گفت: آقای اردوخانی طنز نویس است و شوخی می کند. شوخی ــ شوخی گوز محکم دیگری هم دادم. 14 آبان 1395 ــ 4 نوامبر 2016 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟