مشکل انتخاب!
خواب دیدم که کودکی شش ــ هفت ساله هستم درون اتاقی پشت به دیوار میان چندین زن که می توانستند، مادر یا مادر بزرگم باشند، نشسته ام.
زن ها سر به سر م می گذارند. یکی می گوید: ابولفضل دخترِ، دول نداره. بزرگ که شد، واسش یک شوهر خوب گیر میارم. یکی دیگر می گوید: نه بابا پسره، دختر خودم را بهش می دم. یکی نامم رامی پرسد، یکی نام خانوادگی ام را. یکی سن ام را. من خجالت زده، به پرسش های شان پاسخ می دهم.
یکی می گوید: حیف که ریش ندارد که بتوانیم ریش اش را بکشیم. یکی می گوید: موهایش هم آنقدر کوتاه است که نمی توانیم بکشیم. یکی پس گردنی به من می زند، که بیشتر نوازش است. یکی لپم را می فشارد، آن هم تلنگری آهسته است.
با وجودیکه این زن ها زخم زبان به من می زنند، نه تنها هیچ گونه رنجی احساس نمی کنم، بلکه در دل شادم. چون درنگاه شان دریای خروشانی پر از مهرمی دیدم.
یکی آمد مرا در آغوش گرفت و گفت: این پسره من است، چرا آنقدر آزارش می دهید؟. همه زن ها با خنده و شوخی می خواستند که من پسرشان باشم. یکی رو کرد به بقیه و گفت: از خودش بپرسیم، پسر کی می خواهد باشد؟ «من مشکل انتخاب داشتم». هر یکی از دیگری مهربان تر بود. خوب دیدم مردها از پشت پنجره با حسادت و حسرت نگاه می کنند افسوس می خورند که دیگر پسر بچه نیستند.
وقتی از خواب بیدرار شدم، به خود گفتم، دریغا که کودک نیستم.
9 مهر 1395 ــ 30 سپتامبر 2016 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نگاشته شده توسط: ordoukhani | اکتبر 1, 2016
مشکل انتخاب!
نوشته شده در منتشر نشده ها, داستان کوتاه
ظریفی میگفت ، زنهای ایرانی در نقش خاله،عمه، خواهر ،مادر در دنیا لنگه ندارند!
اما نمیدانم همین که شدند زن آدم ، چرا چنان دماری از آدم در میآورند ،که نگو و نپرس!
در تحلیلش دوست عالم و دانشمندی مثل اوردوخانی هم میگفت که شاید یکی از دلایلش جدا کردن تحمیلی دختران و پسران حین آموزش در مدارس هست!
و اینگونه میشود که دختران همه نقشی به عنوان عمه، خاله… را عادی و درست قبول میکنند،
اما همینکه بخوان زن کسی شوند، چنان دخلی از طرف میآورند که نگو و نپرس!
و این اسپ چموش بعد از سالها یا ازدواج دوم ،رام شده و زندگی شیرین میشود!
ما که از توپ و تشر فمینیستها ترسی نداریم ، ولی خود دانی که این چاپ شود یا نشود!
By: moheme? on اکتبر 3, 2016
at 7:38 ق.ظ.