رابطه حزب های سیاسی و تخم ژاپونی !
پیش از انقلاب یک حزب به نام رستاخیز داشتیم و هر کس هم که نمی خواست عضو آن بشود، «به فرمان شاهنشاه» مجبور بود پاسپورتش را بگیرد و گورش را گم کند. پس از انقلاب کسانی که حرب الله را قبول نداشتند و با جمهوری اسلامی مخالف بودند، با پاسپورت، بدون پاسپورت از ایران برون آمدند و پناهنده (سیاسی) شدند. و برای مخافت با جمهوری اسلامی هر چند نفر یک حزب تشکیل دادند که چندی آز آنها در ایران پایه گذاری شده بود و در ابتدای انقلاب پشتیبان سرسخت انقلاب بودند.
نزدیک به «پانزده» حرب چپ « کمونیست، مارکسیست، لنینیست، مائویست و… داریم. این حزب ها که کاسبی شان کساد شده است، تمایل به راست پیدا کردند. مانند «سازرمان فداییان خلق اکثریت» که یک روزه اصلاح طلب و ملی مذهبی شدند. و حزب «اتحادجهوری خوهان ایران» را هم تشکیل دادند (اتحاد بین، پسر خاله، دختر خاله، پسر عمه، پسر عمو، مادر زن ، مادر شوهر و…)
عده ای به دنبال رضا پهلوی راه افتادند، حزب پادشاهی مشروطه تشکیل دادند.
از هم جالب تر حزب «جمهوری خوهان لائیک» است. که اعضایش برای عقب نماندن از قافله تمدن غرب روزخدا را نفی می کنند، با مذهبی ها مخالف اند، ولی شب رو به قبله دو زانو می نشینند، با گریه زاری ازامام رضا،حضرت ابوالفضل، امام جعفر صادق، امام حسین و … می خواهند تا پیش خدا واسطه شوند که گناه شان به ببخشد.
احزاب گوناگون، از چپ تا راست، بروید تخم ژاپونی بخورید که نه تنها ژاپونی ها بلگه هیچ کس شما را تخمش هم حساب نمی کنند، . نمونه اش وقتی تظاهرات ده ــ بیست نفره راه می اندازید، هیچ خبرنگاری به سراغ شما نمی آید. مگر اینکه در فیسبوک عکس خودتان را بگذارید. شگفت زده شوید اگر کسی به نوشته و عکس شما توجه نکند.
6 تیر 1395 ــ 26 ژئن 2016 ــ اردوخانی ــ بلژیک
عده ای به دنبال رضا پهلوی راه افتادند، حزب پادشاهی مشروطه تشکیل دادند.
از هم جالب تر حزب «جمهوری خوهان لائیک» است. که اعضایش برای عقب نماندن از قافله تمدن غرب روزخدا را نفی می کنند، با مذهبی ها مخالف اند، ولی شب رو به قبله دو زانو می نشینند، با گریه زاری ازامام رضا،حضرت ابوالفضل، امام جعفر صادق، امام حسین و … می خواهند تا پیش خدا واسطه شوند که گناه شان به ببخشد.
احزاب گوناگون، از چپ تا راست، بروید تخم ژاپونی بخورید که نه تنها ژاپونی ها بلگه هیچ کس شما را تخمش هم حساب نمی کنند، . نمونه اش وقتی تظاهرات ده ــ بیست نفره راه می اندازید، هیچ خبرنگاری به سراغ شما نمی آید. مگر اینکه در فیسبوک عکس خودتان را بگذارید. شگفت زده شوید اگر کسی به نوشته و عکس شما توجه نکند.
6 تیر 1395 ــ 26 ژئن 2016 ــ اردوخانی ــ بلژیک
ابولفضل جان لابد آن داستان خرگوش و کلاغ را شنیده آای؟
خوب پس بذار برات بگم:
میگن یک روز خرگوشی از پای درختی ردّ میشد ،دید چندتا کلاغ اون بالا رو درخت نشستن
و کلی خوشحال و خندونن! خرگوش کجنکاو قصه ما گفت بزار بپرسم رمز این همه شادی و خوشحالی چیست!
رفت جلو سلام داد عرض ادب کرد، پرسید شما دقیقا چیکار میکنید که اینهمه خوشحال و خندون اون بالا هستید و هیچ کاری هم نمیکنید؟
کلاغ پیر و دنیا دیده قصه ما گفت عزیز من هیچ، ما این بالا نشستیم و فقط با تخمامون بازی میکنیم!
خرگوش هم نگاهی به لا پاش کرد و دید عجب اونم دوتا تخم گنده لاا پاش داره البته نه از جنس کلاغیش!
با خودش گفت خوب منم اینجا پاین همین درکهته میشینم و با تخمام بازی میکنم و خلاصه نشست او بازی کرد!
ای هم چین بگی نگی بدش هم نبود، و کمی خوش خشک شده بود،اما ناگهان همین که سرگم بازی با تخماش بود
روباهی پرید و گرفتش ،همینجور که روباهه داشت خرگوش و میبرد هپلی هپو کنه ،کلاغه صداش کرد، گفت
ولا خوبه اگه آدم با تخمش هم بازی میکنه این بالا بالاها بعضی کنه!
حالا این حکایت سیاسی بازی ما ایرانیا تو دیار خارجه هست!
مختصر اینکه نه اون سیاست سیاست(همون تخم قصه ما) هست نه این جا جاش درسته!
البته ما جنوبیها ضرب المثلی داریم میگیم نفع خر چرون جسارتاً کس خر کردنه،
حالا سیاست هم اینجا یکی رفیق پا منقلی پیدا میکنه، یکی احیانا زیبارویی! یکی هم کارت پناهندگی!
چپ راستش هم به نوع خواسته بستگی دارد:
چپ: همبستر، کارت
راست: تله افغان اعلا!
جمهوری خواه: ویسکی خوب! و الخ!
مستدام باشی پر حرفی کردم رفیق نادیده!
By: moheme? on جون 27, 2016
at 1:25 ب.ظ.