قسم می خورم
نام خودم را درست نمی توانم بنویسم، نقش نویسنده و مرد ادب بازی می کنم.
یک کتاب در سال نمی خوانم، نقش فعال سیاسی و فرهنگی را بازی می کنم…..
خسیس ام، نقش انسان دست و دلبازی را بازی رامی کنم.
تنفر دارم، حسودم، نقش آدم با گذشتی را بازی می کنم.
بی ادبم،نقش استاد اخلاق بازی می کنم.
ابلهم، نقش روشنفکر بازی می کنم.
بی خیال از دیگرانم، نقش مدافع حقوق بشر را بازی می کنم.
مشکلات هموطنم در اینجا به من مربوط نیست، نقش مدافع جنبش و میر حسین موسوی بازی می کنم.
حرفی برای گفتن ندارم، با تکرار سخن فیلسوفان، نقش آنها را بازی می کنم.
از بی کاری خوصله ام سر می رود، برای کسی به حساب نمی آیم،، با نوشتن ضربالمثل های کهنه در فیسبوک، نقش آدم مهمی بازی می کنم.
آخر از همه، نقشی مسخره بازی می کنم.
خیال می کنم، همه این نقش ها را خیلی خوب بازی می کنم.
آیا شما هم خیال می کنید، مانند من همه این نقش ها را خوب بازی می کنید؟
3خرداد 1395 ــ 23 مه 2016 ــ اردوخانی ــ بلژیک
زندگی همینست دیگر اردوخانی. قرار نیست که همه بشیم انشتین یا ادیسون عزیز دل برادر.
مشکل ما خارج نشینان اینه که وقت زیادی داریم واسه فکر کردن و البته نه اندیشه کردن. و همینطور وقت اضافه واسه تریپل تراپیست وست مال و احیانن تریاک مرغوب افغانی.اینا هم تموم شد میماند که چه کنیم. یاد اون داستان کوتاه فکر کنم ساعدی انداختی منو. … اشی و مشی و میرزا سلیمان نشسته بودند. اشی قی چشمش را پاک میکرد مشی بینی اش را تمیز میکرد میرزا سلیمان سرش را میخاراند وقتی تمام شد همه باهم گفتند حالا چیکار کنیم….واین قصه تکراری همه زندگی. راستی که ابجوی بلزیک یگانست و تل افغان
By: moheme? on مِی 24, 2016
at 3:09 ب.ظ.