نگاشته شده توسط: ordoukhani | آوریل 1, 2016
ششکی می بندیم !
شیشکی می بندیم !
بدون شک از پیر مردهای 70 – 80 ساله شنیده اید که با سر افرازی می گویند، پدر بزرگم سر 90 سالگی زن جوان گرفت، صاحب دو تا بچه هم شد.
اغلب این آقایان برای اینکه ثابت کنند که «فلانشان مانند فلان پدر بزرگ روانشادشان هنوز کار می کند»، این حرف ها را می زنند. خیال کنیم حرف ایشان درست باشد، ولی زمانی که از آن ها می پرسیم، چند سال بعد از زن گرفتن و دو تا بچه درست کردن در گذشت؟ می گویند 5 سال.» پس پدر بزرگ ایشان در سن 95 سالگی دو تا بچه یتیم و یک زن جوان را بی سرپرست گذاشته و به دنیای ابدی پیوسته».
باز هم شنیده اید که همین آقایان می فرمایند، «اگه پیرم و می لرزم، به صد تا جوون می ارزم». این حرف را در حالی می زنند که اگر دماغشان را بگیرید، جان از باسن مبارکشان خارج می شود و موش از کان شان بلغور می دزدد یا بدون اینکه بدانند این عزل دو بیتی از شعر معروف حافظ «مژده وصل» است، می گویند،
«گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر، تا سحرگه ز کنار تو جوان بر خیزم «.
کسی نیست به اینها بگوید، در این سن و سال، اگر یار تو را تنگ در آغوش بگیرد، صبح مرده ات را از خانه بیرون می برند.
ما مردان ایرانی آنقدر گنده گوز هستیم که وقتی نمی توانیم، بگوزیم، شیشکی می بیندیم. وقتی مادر بزرگ هایمان، ما را دودول طلا صدا کنند و برای مان بخوانند،
یه دول داره، یه خایه مال دختر همسایه، همسایه خبر نـــــــــــــداره، بهتر از این نمی شویم.
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم، طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی، از سر خواجگی کون و مکان برخیزم
یا رب از ابر هدایت برسان باران، پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین، تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
خیز و بالا بنما ای بت شیرین حرکات، کز سر جان و جهان دست فشان برخیزم
گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش، تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم
روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده، تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم
12 فروردین 1395 ــ 1 آوریل 216 ــ بلژیک ــ اردوخانی
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
مرتبط
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟