تروریست و آبکش!
«رضا» دوست جوانم چهار روز پیش از پاریس به نزد من آمد. پس از «درود و اگاهی از تندرستی یکدیگر»، گفت: من و یکی از دوستان فرانسوی ام به نام»ژان» درهمان گنسرتی بودیم که تروریست ها در 13 نوامبر به آنجا حمله کردند. در حالی که ارکستربا سرو صدای زیاد، سرگرم اجرا بود، و مردم در هیجان ، که یک باره تروریست ها با مسلسل نارنجک وارد سالن شدند. من که برق از یک جایم، امپر ــ امپر می پرید، به «ژان» را گفتم؛ تکرار کن، «الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر» و دولا را ست شو. ما اولین الله اکبر را نگفته بودیم، که صدای رگبار مسلسل بلند شد. در این بین یکی تروریست ها با مسلسل نزدیک مان آمد و ما را در حال دولا راست شدن و الله اکبر گویان دید، و نگاهی به سرتا پای ما کرد و از من پرسید مسلمانید؟ گفتم بله، و از «چچن». (تروریست بیچاره هم از زبان عربی تنها الله اکبر را یاد گرفته بود) داشت فکر می کرد که من به در دل گفتم، یا امام زمان به دادمان برس، چنانچه بپرسد، اگر مسلمان هستید، در این این کنسرت بین صندلی ها، کنار کفار چه می کنید؟ ولی خوشبختانه چنین پرسشی نکردو گفت: «الخروج ، الخروج «به خودم گفت؛ بیچاره واسه خرجی اش لنگ مانده و یک کمی پول می خواهد. دست کردم و جیبم یک اسکناس «*12 یورویی» در آوردم. او که متوجه شده بود که ما نمی فهمیم، گفـت: زود، زود، بروید گم شید.و او ما را تا دم در بدرقه کرد. ما هم «الفرار به القرار ترجیح دادیم». دِ بدو.
گفتم شانس آوردی که نگفتی؛ الله اکبر، خمینی رهبر و ایرانی هستیم. گرنه آبلکش می شدید.
،پنجاه یورویی بود، از ترسش دوازده یورویی شد . اگر من و شما جای آن بودیم،»
.پنجاه سنتی» می شدیم.
آذر 1394 ــ 23 نوامبر 2015 ــ بلژیک ــ اردوخانی
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟