بز نر، و جناب حسن روحانی !
قصاب محل ما » آقا رضا» بچه بسیار با معرفت و لوطی بود. همسرش ( اسمش یادم رفت) هم مثل خودش بود. مادرم این زن را خیلی دوست، و او را «خانم خانما» صدا می کرد. بعضی وقت ها عصر، زمانیکه هوا خوب بود، من چند نفر از بچه های محل دم دکان آقا رضا می نشستیم، و همسرش برای ما چایی می آورد، خودش هم می نشست به چایی خوردن و با ما کپ زدن.
یک روز ما چایی مان را تازه خورده بودیم که سر و گله «حاج مصطفی» پیدا شد. «آقا رضا» با صدای بلند گفت: «یا امام زمون» به دادم برس، باز سر وکله این مرتیکه پیداشد. و رو کرد به همسرش گفت: خواهش می کنم: شما برو چند تا چایی دیگه واسه ما بیار. «حاج مصطفی» آمد و مثل همیشه سلام علیکم غلیظی گفت، و اشاره به راسته گوشتی که در دکان آویزان بود کرد و پرسید، این گوشت تازه است؟ » آقا رضا سر به پایین تکان داد. » حاج مصطفی» گفت: اگر بره است دو سیر و نیم از رونش به ما بده. ( این کار همیشه حاجی بود) «آقا رضا» که چند سال تحمل این مرد را کرده بود، عصابانی گفت: «این بز، نره، خودمم کر..ش، منتها از کوه برتش نکردم پایین، برو دیگه اینجا پیدات نشه».
وقتی «زن آقا رضا» آمدف و دید ما می خندیم، با لبخندی رو به همسرش کرد و گفت: باز یک چیز کلفت بار این» حاجی» کردی، واسه این من رو فرستادی دنبال نخود سیاه!.
رادیو آر تی ال فرانسه به نقل از منابع دیپلماتیک گزارش داده بود که مقام های فرانسوی ظاهرا برنامه مهمانی رسمی نهار در پاریس به میزبانی فرانسوا اولاند رئيس جمهور فرانسه را لغو کرده اند.
بنابه این گزاش، این تصمیم پس از آن بود که دولت ایران اصرار ورزید نهار بدون شراب وبا گوشت حلال سرو شود که برای فرانسه قابل قبول نبود. در عوض فرانسوی ها پیشنهاد مراسم صبحانه را دادند که مورد قبول ایرانی ها واقع نشد.
من به «آقای اولاند»پیشنهاد می کنم، که در مورد گوشت همان حرفی را که «آقا رضا» به «حاج مصفی» زد، بزند. شراب را هم در شیشه کوکاکولا بریزند.
20 ابان 1394 ــ 11 اکتبر 2015 ــ بلزیک ــ اردوخانی
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟