سپاس شیطان را !
از بهشت رانده شده ای شاد و خندان گفت: آن بهشت موعود که می گویند، خیال خامی بیش نیست. در جویبارها عسل تلخ روان است. آب نهر گل آلود، شیر در جویبار رنگ سیاه دارد. نی شکر فراوان، شکرش شیرینی ندارد. دشت پر از نی، نی زنی نیست. میوه های بهشت طعم * خنظل دارند. حوریان مجسمه یخ اند. بهشت خورشیدش را گرمایی نیست. ماه زشت روی است و جلوه ای ندارد. ستارگان چشمک نمی زنند. گل فراوان، اما عطری ندارند. چشم آهو چون چشم وزق است. مشک غزال بو مرداب می دهد. بلبل را چهچه ای نیست. گل نمی رقصد. به جای کبوتر جعدها در پروازند. پروانه ها چون خفاش اند.عاشقی نیست، معشوقی نیست. شاعر نیست، شعر نیست، سازی نیست، دست نوارنده ای نیست. نقشی نیست، نقاشی نیست، دست نوازشگری نیست. لب خندانی نیست. عمر جاودانی درسکوت جاودانی است، بودن در نبودن.
چون چنین دیدم، گفر گفتم، کفر گفتم، شیطان را آنقدر دشنام دادم، تا از بهشت رانده شدم.
سپاس تورا «شیطان» که سبب شدی تا مانند پدرم (آدم) از بهشت رانده شوم.
*اگر حنظل خوري از دست خوشخوي ، به از شيريني از دست ترشروي. سعدی
خنظل شیره درختی است که بی نهایت تلخ و بد بو است.
18 مهر 1394 ــ 10 اکتبر 2015 ــ بلژیک ــ اردوخانی
خدا قوت
By: Mohammad Khoobkar on نوامبر 12, 2015
at 3:46 ب.ظ.