نگاشته شده توسط: ordoukhani | مِی 28, 2015

خسته شدم!

 

خسته شدم!

چندی نقش بازی می کنند، می خواهند دیده شوند،
زمانی من هم.

چندی دگر تماشاچی اند، گاهی شاد می خندند،
کاهی غمگین می گریند، گاه دگر بی تفاوت،
زمانی من هم.

از نقش بازی کردن و تماشاچی بودن، خسته شدم.

7 خرداد 1394 ــ 28 مه 2015 ــ اردوخانی بلژیک

 


پاسخ

  1. فلان جای خر به فلان جای آنکس که انقلاب کرد
    ما را اسیر این شیخ کس کش لا کتاب کرد
    شب به کافه مسیو» قاراپت » یک چتول میکده خورد
    صبحدم به آخوند جاکش هم پیاله اش اقتدا کرد
    چند صباحی بعد که دید کیر خر نصیبش شده
    دست پشت دست کوبید و دعا به جان شاه کرد
    یادش آمد ان عرق خورهای بی واهمه از شلاق
    بساط منقل و وافور که با شب شعر به پا کرد
    کس شعری که به خورد خلق بی سواد داد
    آن ا هن و تلپ که به عنوان روشنفکر ناب کرد
    جاکش سواد چند خط مقاله خواندن نداشت
    از برای همین به عکس آقا در ماه نگاه کرد
    این ملت بدبخت چه میکشد از آخوند و از روشنفکر
    ای فلانم به فلان این دو جاکش و آنکس که انقلاب کرد.

    شعر بلندی از اباذر غفاری در نکوهش جاکشان روشنفکر نمای ایرانی و آخوندهای جاکش هم پیاله آنها در سال سیاه ۱۳۵۷


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: