نگاشته شده توسط: ordoukhani | مارس 7, 2015

نامه محرمانه- سرگشاده میر حسین موسوی به آیت الله خامنه ای

نامه محرمانه- سرگشاده میر حسین موسوی به آیت الله خامنه ای
مقام معظم رهبری، «حضرت امام علی خامنه ای»!
خاک پای تو هستم و آلوده به گناه. این گنه کرده را عفو فرما!
اکنون در حصرم و در حسرت دیدارت، آزاد کن مرا تا ببوسم پایت.
من و تو پسر دایی و پسرعمه ایم ز پدر، چرا مرا می کنی ز خانه ات به در.
*به یاد آور زمانی که ز مشهد می آمدی تهران، نور چشم ما بودی، در خانه ما ن مهمان.
روزها فکر من این است و شب ها سخنم، که نمی دانم چه کنم از دست این مادر زنم.
یا امام! مرا ز حصر رنجی نیست، رنج من در آن است که مادر زنم هر روز بر سرم فریاد می زند و می گوید: «خاک کاهو بر سرت. دیدی چگونه «رفسنجانی» و «خاتمی «خرت کردند، تو را انداختند جلو و خودشان عقب ایستادند. در زمان نخست وزیری ات چه غلطی کردی که می خواستی در دوره رییس جمهوریت بکنی؟ اعدام ها را در آن زمان فراموش کردی؟ چقدر جوان های مردم را به کشتن دادی؟ بدون اجازه امام (راحل) آب نمی توانستی بخوری، خیال کردی که حالا می توانستی بدون اجازه امام حاضر دست به آب بری؟ صد دفعه به تو گفتم این کلاه بر سرت گشاد است، به حرف من گوش نکردی. چشمت کور، دنده ات هم نرم، آنقدر در این خانه بتمرگ که زیر پایت علف سبز شود. دیدی چگونه مردم به خاطرتو بی لیاقت در خیابان ها ریختند، خیلی ها کشته و تعداد زیادی هم زندانی و شکنجه شدند. خجالت نمی کشی؟ حالا شدی  خیر سرت اصلاح طلب، کجایش را می خواهی اصلاح کنی؟ خانه از پای بست ویران است، حسین آقا فکر اصلاح بند تنبان است».
یا امام! اینها هیچ، چند سال پیش یک قوچ به خانه آورده و گفت: «حالا که اصلاح طلبی سر این گوسفند را اصلاح کن». من مجبورم مرتب سرش را اصلاح کنم، پشمش را کوتاه کنم، شانه به پشمش و سرش بزنم، بشورمش. علف، کاهو، خیار، تره ، جعفری، خریزه و هندوانه به خوردش بدهم. گاهی این حیوان قهر می کند، و با زبان بی زبانی می گوید که میرحسین! اگر تو نخوری من هم نمی خورم. من از ترس مادر زن مجبورم علف بخورم. ولی خب، به او عادت کردم، همدیگر را دوست داریم. تابستان تخت ام را می گذارم توی حیاط کنارش می خوابم، زمستان در زیر زمین کنار هم می خوابیم. یا امام! اگر مرا از دست این مادر زن نجات ندهی، اول خودم را می کشم، بعد این گوسفند بیچاره را. اگر من غطی کردم و اصلاح طلب شدم، گناه این حیوان چیست؟
ای امام جان! دردت پرستات ات به این جان، مرا از خود مرنجان.
اصلا بگذار فرار کنم، بروم خارج پیش همه آنهایی که در انقلاب شریک بودند و حالا از بیکاری شده اند جمهوری خواه و اصلاح طلب و سر همدیگر را اصلاح می کنند. بقولی  «یکی را در ده راه نمی دادند، ادعای کدخدایی می کرد». گاهی وقت ها می روم پیش «بنی صدر» از «الترناتیو» حرف می زنم. بعضی وقت ها هم سری به روشنفکر های ملی- مذهبی  (سروش، گنجی، کدیور، مهاجرانی، و عبدالعلی بازرگان و…) می زنم، که دولت فخیمه انگلیس تو نمک خوابانده، به امید «الترناتیو» تو. ولی تو الترناتیوی و الترناتیو نداری. تو جای نشین خود هستی و جای نشین نداری.
یا امام؛
تو  کجایی  تا شوم  من  چاکرت       عمامه    دوزم،  کنم آن  دور   سرت
مگس کش  آرم و مگس هایت کشم       سماورت را خو به تنهایی دود کشم
دستک ات  بوسم و بمالم  بیضه ات    وقت خواب  بمالم پای و پاچه ات
من شوم جایگزین آفتابه ات                   بریزم آب ولرم بر خایه ات
پشم تو را به چشم بمالم و کنم کلاه    روی تو زیباتر است از خورشید و ماه
من  فدای  صدای  نعلین   تو             من  روم  قربان  فتوای  تو
بوسه بر نشمین گاهت زنم               باد بزن در دست گیرم، بادت زنم
آنکه کرد امام را پشتیبانی در انقلاب    نابرد زین انقلاب هیچ صواب
آنکه حالا شده خیر سرش اصلاح طلب    سهم خود را می کند  از تو طلب
ای  فدای  تو همه  اصلاح   گر          بگذار  بروم از  این خانه به در
گر که آزاد شوم ز دست مادر زنم       پیه سیاست واصلاح گری مالم تنم.
شعر موسوی اگر بند تنبانی است        شغل شریفش ماست مالی است.

پشه و مارمولک و سوسک تو، یک پشم ریش تو، ناخن انگشت کوچک پای تو، در فراق دیدار تو.
نوک عصای تو، خلال دندان تو، دستمال دماغ تو، محتاج دعای تو؛

میر حسین موسوی

*سید علی خامنه‌ای از اقوام دور پدری موسوی است. پدر این دو پسردایی و پسرعمه یکدیگرند. سید علی خامنه‌ای از دیرباز روابط خانوادگی نزدیکی با خانواده میرحسین موسوی داشته‌است، تا آن‌جا که او و برادرش سید محمد خامنه‌ای در دوران جوانی و زمانی که در مشهد و قم اقامت داشتند، هنگام سفر به تهران در خانهٔ پدری میرحسین موسوی اقامت داشتند. برگرفته از ویکی پدیای فارسی.

الجمعه ــ 25 جمادی الاولی 1436 ــ برابر با جمعه 15 اسفند 1393


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: