نگاشته شده توسط: ordoukhani | دسامبر 7, 2014

یک زن هم باید باشه؟

یک زن هم باید باشه؟

در چند دهه گذشته عضو بسیاری از گروهای فرهنگی، سیاسی، و یا ناظر گردهمایی هایشان بوده ام.
در این گردهمایی ها که کم و بیش ساعت یازده آغاز می شود، چند ساعت به بحث آزاد و معرفی تازه واردین ( اگر تازه واردی باشد) می گذرد. پس از خوردن ناهار جلسه دوباره آغاز می گردد.
این بار موقع انتخاب اداره کننده جلسه و دو نفر منشی برای یاداشت نظرهای حاضرین  می شود که بعد از من بمیرم تو بمیری یک نفر با زور رفقا مسئول برگزاری جلسه، دو نفر هم با خواهش تمنا می پذیرند که نقش منشی را بازی کنند. و ادامه بحث به فردا واگذار می شود.
فردا بحث بر سر انتخاب هیئت مدیره، رئیس، هیئت اجرایی و خزانه داراست. در این زمان یک نفر که تا به حال چرت می زده، چشمش را باز می کند و می گوید: «باید حتما یک زن هم در بین این هیئت باشد». (مانند بازی پوکر که 40 ورقی است و به پای پنجم احتیاج است، وگرنه بازی گرم نمی شود) ممکن است اصلا زنی در این جمع نباشد، حالا ما باید از کجا زن پیدا کنیم، نمی دانم؟! سالها پیش، پس از درخواست یکی از شرکت کنندگان برای حضور یک زن در جمع مسئولین برگزاری، آقای رئیس نگاه مظلومی با خواهش تمنا به من کرد،( یعنی تورو به جان عمه ات برو یک زن گیر بیاور).
به ناچار رفتم به یک شیرینی فروشی که قهوه و چای هم می داد. نگاه کردم به اطراف، زن و شوهری میانسال را پیدا کردم، و با اجازه آنها سر میزشان نشستم. آنها را به شیرینی و قهوه دعوت کردم، پس از حرف زدن در باره بدی و خوبی آب و هوا، رو به مرد کردم و گفتم: «ممکن است همسرتان را یکساعت به من قرض بدهید»؟ مرد تعجب کرد و پرسید: «برای چه کاری می خواهید همسرم را به شما قرض بدهم»؟ با شرمندگی گفتم که ما یک گروه … اپوزیسون ایرانی هستیم، و  برای خالی نبودن عریضه برای اینکه ثابت کنیم که حقوق زن و مرد برابر است، و زنان هم مانند مردان می توانند مسئولیت های سنگین به عهده بگیرند، به یک نفر زن در بین خودمان نیاز داریم، خاطر جمع باشید به این بانوی گرامی هیج گونه آسیبی نمی رسد، و مسئولیتی هم نخواهد داشت. تنها نام او به عنوان یک زن به ویژه «آلمانی» به گروه ما اعتبار بیشتری خواهد داد. چون هیچ وقت پولی در حساب بانکی ما نیست، یعنی اصلا حساب بانکی نداریم، ایشان خزانه دار ما خواهند بود. خانم و آقا با خنده و شوخی این مسئولیت را پذیرفتند.
هیت مدیره؛ آقای دکتر…، آقای دکتر …،آقای حسن …، آقای تقی …، آقای هوشنگ …
رئیس؛ آقای جواد…،
هیت اجرائیه؛ رضا …، محمد…، بهمن…
منشی؛ آقای مصطفی… و آقای ابوالحسن …
خزانه دار؛ بانو «کاترین بکر»  «ابوالفضل اردوخانی» و سال ها است که ما خانم «کاترین بکر» را دیگر ندیده ایم، ولی ایشان همچنان خزانه دار است…

پیش کش به «محسن مقصودی» که با خروس ها قرابت دارد.

پاسخ محسن مقصودی، در باره » این نرسالاری خروس است یا تسیم پذیری مرغ؟«به انور می ستاری البته من داوطلب هستم ولی ما هر سه با «خروس » ها قرابت داریم ! بهتره یک «مرغ» و یا مرغ صفت هم همراه کنیم تا اروپائی ها ایراد نگیرند

16 آذر 1393 ــ 7 دسامبر 2014 ــ اردوخانی ــ بلژیک


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: