به شما چه که دروغ می گویم
عمر گذشته، گذشته. چه به شادی، چه به غم. خاطره های دردناک را به دور اندازیم، خاطره از نو بسازیم؟ به خودم می گویم: اَبله گذشته، گذشته. گذشته را چگونه از نو بسازیم؟ دروغ بگویم به خود، و به دیگران؟
نقش های گذشته را از آینه وجود پاک می کنم. زمان را جا به جا می کنم. پیری را با کودکی، غم را باشادی، اُخم را با لبخند. آنان را که دوست ندارم، نقش شان را در خیال محو می کنم، با نقش دوستانم، نقش معشوقان وعاشقانم، با نقش خوبان جایگزین می کنم.
همانگونه که پیروان موسی به ده فرمانش راپای بندند، هماگونه که پیروان عیسی راه او را ادامه می دهند، ماهم پیروان زرتشت و فرزندان گوروش بزرگ و حقوق بشر او هستیم.
در کشور ما قاتلی نیست تا مقتولی باشد. دزدی نیست تا دزدی شود. مجرمی نیست تا پاسبان، کلانتری، دادگاه و زندانی باشد.
آزادی بیان چنان است که هرکه هرچه بیاندیشد، بر زبان می آورد و می نویسد. بیماری نیست تا بیمارستانی باشد، خانه ها خالی است، بی خانمان کجاست؟ متجا وز نیست، تا تجاوز باشد. همه عاشق یکدیگرند. کشور ما، کشور گل و بلبل است. مگر بلبل عاشق گل نیست؟ ماهم عاشق یکدیگریم.
من به همه کمک می کنم، با گذشت و مهربانم، هر روز چند ساعت کتاب می خوانم، حرف بیهوده نمی زنم، وقت تلف نمی کنم.
به شما چه که دروغ می گویم!
16 آبان 1393 ــ 7 نوامبر 2014 ــ بلژیک ــ اردوخانی
عالی بود اردو جان
By: Siamak Farid on نوامبر 9, 2014
at 10:22 ب.ظ.