نگاشته شده توسط: ordoukhani | آوریل 14, 2014

شریک دزد

شریک دزد

در خانه تنها بودم. سر زده آمد، سلام کرد و نشست. حال همسر و یک به یک فرزندان را پرسید. حال بردار و خواهرم، و فرزندانشان. پرسید: «حال پدر زن، مادر زن شما چطور است»؟! بدون اینکه یکی از آنها را دیده باشد. سپس جویای حال دوستان و آشنایان شد. خوشبختانه سگ و گربه نداشتم که حال آنها را بپرسد. دو تا مرغ عشق دید، حال آنان را هم جویا شد. بیچاره دو استکان چای بیشتر ننوشید. وقت ناهار لقمه ای بیشتر نخورد. گفت و گفت و گفت. روز به سر آمد.
وقتی رفت، دیدم، همه چیز سر جایش است. تنها  یک روزم را دزدیده، خیالم و احساسم را دزدیده، اندیشه ام را دزدیده، با بیهوده گویی.

من هم شریک دزدم (زمان) همچنان در راه. من بر جای مانده.

25 فروردین 1393 ــ 14 آوریل 2014 ــ بلژیک ــ اردوخانی


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: