بز شناسی!
«حاج محسن» وقتی میاد اروپا، یک تاکسی می گیره، یه راست میره خونه اش، قبل از سلام و احوالپرسی با مادر بچه ها و بچه ها، ریش توپی اش رو تبدیل به ریش «پروفسوری» (بزی) می کنه.(کاری نداریم که حاج آقا یه زن صیغه هم تو تهرون داره، حاج خانم هم می دونه، ولی صرف نمی کنه که به روی شوهرش بیاره، صیغه دیدی، ندیدی…) بعد از چند روز حاج آقا با ریش «بزی» میره سراغ رفقای قدیمش و برای خوشایند اونها تا دلتون بخواد از آخوند ها بد می گه و پا به پای رفقا ودکا و ویسکی می خوره. و برای اینکه دست و دلبازیش رو نشون بده و بگه چقدر «لارژه» (نپرسین از کجا) به حاج خانم می گه بساط کباب رو به راه بندازه، و رفقا رو دعوت می کنه. بساط عرق خوری هم به راه است. اینم بگم که اینجا هرکی بهش بگه حاجی، می گه؛ «حاجی خودتی با هفت پشت ات». ولی تو ایران هرکی حاجی صداش نکنه، جوابش رو نمی ده.
بعد از یک ماهی، وقتی می خواد برگرده ایران، دو هفته ای از خونه تکون نمی خوره و هیچ کس رو هم نمی بیه تا ریش بزیش تبدیل به ریش آخوندی بشه. و با دست پر برای «صیغه اش» یه راست می ره فردوگاه و مواظبه که با ایرونی ها برخورد نکنه.
حاج آقا تو ایران چند تا شرکت داره که وابسته است به سپاه. ایشون سهم امام و امامزاده ها رو هم فراموش نمی کنه. اونجا مرتب تو نماز جمعه شرکت میکنه، تا دلتون بخواد از ایرانی مقیم در خارج بد می گه، و از اینکه غربی ها همشون فاسدن حرف می زنه. یکی از این آدم (بلانسبت) نمی پرسه اگه این غربی ها فاسدن، زن و بچه تو اونجا چکار می کنن؟
بعد از یک ماهی، وقتی می خواد برگرده ایران، دو هفته ای از خونه تکون نمی خوره و هیچ کس رو هم نمی بیه تا ریش بزیش تبدیل به ریش آخوندی بشه. و با دست پر برای «صیغه اش» یه راست می ره فردوگاه و مواظبه که با ایرونی ها برخورد نکنه.
حاج آقا تو ایران چند تا شرکت داره که وابسته است به سپاه. ایشون سهم امام و امامزاده ها رو هم فراموش نمی کنه. اونجا مرتب تو نماز جمعه شرکت میکنه، تا دلتون بخواد از ایرانی مقیم در خارج بد می گه، و از اینکه غربی ها همشون فاسدن حرف می زنه. یکی از این آدم (بلانسبت) نمی پرسه اگه این غربی ها فاسدن، زن و بچه تو اونجا چکار می کنن؟
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟