بابام با غیرت بود. نمی ذاشت ننه ام به کسی دست بده.
حالا زنم به هر مردی دست میده.
.وقتی مهمون مرد داشتیم، مردها اول غذا می خوردن، بلند می شدن می رفتن، بعد ننه مون.
حالا زنم با مردای غریبه سر یه میز می شینه. می گه و می خنده.
بی غیرت شدم، ننم سواد درست و حسابی نداشت. تو اکابر پیش ملا نماز ،روزه و دعا رو یاد گرفته بود.
حالا زنم دانشگاه رفته و همه چی رو بهتر از من می دونه.
بی غیرت شدم، خاک بر سر شدم.
ننم از دعای شب شنبه تا شب جمعه، تا دعای فرج، اعظم البلا و … واسه هر ساعت و هر روز و هر ماه یه دعا بلد بود و می خوند. اعمال شبای شعبون و رمضون و محرم و… یادش نمی رفت.
(برای اگاهی از تمام دعاها به کلیات مفاتیح الجنان، تالیف حاج شیخ عباس قمی طاب ثره، به خط حاج شیخ عباس مصباح زاد، ترجمه حاج شیخ مهدی قمشه ای استاد دانشگاه در 1333 صفحه مرا جعه کنید)خلاصه ننم شب و روز سر جانماز بود و دعا می خوند.
حالا زنم نمی دونه قبله کدوم طرفه.
بی غیرت شدم، خاک بر سر شدم.
( کاری نداریم به اینکه بابام می گفت که ننه ام خیلی مقدس و نجیبه. واسه اینکه مزاحم نماز و دعاش نشه، رفت یه زن گرفت که کمتر مقدس و نجیب بود!)بابام روزی دو ــ سه تومن به ننم خرجی می داد.
حالا زنم کار می کنه و حقوقش از من بیشتره. این منم که وسط ماه کم می آرم ئ باهاس از اون پول بگیرم.
ننم پاشو از خونه بیرون نمی ذاشت.حالا زنم بدون اینکه از من بپرسه، اینور و اونور، کنگره و کنفرانس می ره..هرچی می خواستیم. پیازی و یخی و چینی بند زن و پرتقالی و صابونی، … با خرشون می اوردن دم خونه. پارچه رو هم بزازی با دوچرخه. بقیش رو بابام می خرید، یا ننم پول می داد ما می رفتیم و می خریدم.
حالا زنم خودش هرچی دلش می خواد می خره. از منم نمی پرسه.
بی غیرت شدم خاک بر سر شدم.
ننم هر دو- سه هفته یه بار بقچه اش رو می زد زیر بغلش و می رفت حموم. یادم میاد تو چله تابستون که هوا خیلی گرم بود، ننم با پیرهن و چارقد می رفت تو حوض. به من می گفت برو رو پشت بون کشیک بده تا نکنه مرد نامحرمی بیاد ببینه. منم مثه یه سرباز شجاع و با غیرت مواظب بودم. ( ولی یواشکی هم زاغ سیاه خونه مردم رو چوب می زدم و چش چرونی می کردم.*)-9*8888
حالا من و زنم می ریم کنار دریا، اون جلوی زن و مرد مایو دو تیکه می پوشه. می گم یه تیکه بپوش!
می گه عزیزم کدوم تیکه اش رو در بیارم؟
بی غیرت شدم خاک بر سر شدم.
ننم جرات نداشت رو حرف بابام حرفی بزنه و جوابش رو یده. خوب می دونس زنه و نصف مرده، از نصف هم کمتر. باهاس از بابام حرف شنویی کنه. زنی گفتن، مردی گفتن.
حالا زنم میگه یکی تو، یکی من. والله دو تا اونه یکی من. باهاس ظرف بشورم، خرید کنم، غذا بپزم…
بی غیرت شدم، خاک بر سر شدم.
خوش به حال بابام که غیرت داشت، شما رو نمی دونم!؟
من که بی غیرت شدم، خاک بر سر شدم.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟