همه چیز عادت می شود
«آدم زاده» (آدمیزاد) به همه چیز عادت می کند.عادت می کند حقوق بیشتری برای خودش قائل شود و برای نگهداری از آن دست به هر جنایتی بزند.
عادت می کند زندانی کند، شکنجه بدهد، بکشد، مال دیگران را به هر قیمتی صاحب شود. بدزدد، چپاول کند، به حقوق دیگران تجاوز کند. عادت می کند که فساد معنی خودش را از دست بدهد. برایش اخلاق وجود خارجی نداشته باشد. همه اینها از یک کشیده زدن آغاز و عادت می شود. حکومت های استبدادی به کسانی که این عادت ها را دارند، محتاج است.
پاسخ قانع کننده ای برای عادت نیست. شاید بتوانیم بگوییم که بنا بر شرایط اجتماعی، خانوادگی، ذاتی … کسی کاری را آغاز می کند، و آن را( گاهی با شادی، و گاهی با پشیمانی) ادامه می دهد.
چرا راه دروی برویم! خود من. در نوجوانی عادت کرده بودیم، نامه های عاشقانه، برای دوستان و آشنایان به قیمت یک ریال ــ دو ریال، و گاهی پنج ریال بنویسم.(برای رفقای جون ــ جونی و دخترها مجانی) ( هرگز برای خودم ننوشتم) ولی تا کنون چند صد داستان کوتاه، بلند، طنز، و خیر سرم شعر با غلط های زیاد نوشته ام.
و حالابه نوشتن عادت کرده ام. این «واژه ها» هستند که من دیوانه را دیوانه تر کرده و وادار به نوشتن می کنند. هر «واژه» برایم معجزه ای است که من از درکش عاجز می مانم. و اغلب یک «واژه» آغاز یک داستان می شود.
هر «واژه» مانند جنگلی انبوه و تاریک است که بر روال عادت قدم به درون آن می گذارم. گاهی نور خورشید از لابلای درختان به یک گیاه کوچک می تابد، من آن را با شگفتی می بینم. از دیدنش مست و از خود بی خود می شوم، و می نویسم.
برای نمونه همین واژه «عادت» که امروز مرا به شگفتی واداشت. چه داستان ها که می توان در باره ان نوشت . نمی دانم برای اولین بار چه کسی آن را به زبان آورد. عادت به زورگویی، عادت به زور پذیرفتن، عادت به قبول سرنوشت. عادت به پر خوردن پیش از اینکه گرسنه باشیم. به خوابیدن، در حالی که خسته نیستیم. به بیهوده گویی با وجود انکه حرفی برای گفتن نداریم. وصدها عادت خوب و بد دیگر. من کمر خم می کنم در برابر واژه «عادت» که به عادت هم عادت کرده ام.
از نوشتن یکی از عادت هایم «کمی» خجالت می کشم. یک ضرب المثل چینی می گوید: «آدم برده عادت هایش است». اگر یکی بگوید که چنین ضرب المثلی در زبان چینی وجود ندارد! به من چه؟! می خواست وجود داشته باشد…
30 دی 1392 ــ 20 ژانویه 2014
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟