ول کن تمام شد
«خرکی» بود، بد جنس چموش، عصبانی بود و می خورد جوش
بعد از عرعر زیاد در تهران، ناگهان شد به فرنگ روان
پنداشت اینجا خیرات می کنند حلوا، می گذارندش چو عکس آقا اون بالا
چون بود چند روزی در زندان، اپوزیسیون شد از وجودش خندان
گفتند؛ یک انتلکتوئل اضافه شد بر ما، آمده او تا شود همره ما
حلوا حلوا کردندش چندی، سخنش بود شیرین چون قندی
چه شیرین سخن است این «یارو»، سکه بر سرش ریختند با پارو
سکه ها هم خرج عیاشی شد، عاقبت دست به گدایی شد
سپری شد مدتی و دیدند مردم، «یارو» خریست بی یال و دم
در فرنگ هوادار شاه اکبر، تا زند چراغی می رود با سر
چون که دنیا ز بویش گنداب شد، گفت ول کن که قتل عام ها تمام شد
آمده مردی به نام روحانی، نیک مردیست خوب می دانی
وطن ما شده بهشت برین، گر که بر نگردیم همه خریم!!!!
5 بهمن 1392 ــ 25 ژانویه 2014
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟