نگاشته شده توسط: ordoukhani | دسامبر 24, 2013

ز کوزه همان برون تراود که در اوست

از کوزه همان برون تراود که در اوست

عاقلی بودم در میان دیوانگان. می ترسیدم از دیوانگی! لباس بر تن داشتم، در میان برهنگان. خسته و ناتوان در میان توانایان. غمگین و در خود فرو رفته، از سرما می لرزیدم، از گرما عرق می ریختم، در هوای لطیف دیوانگی. چرا به دیوانه ها نپیوندم؟! و این چنین آرام به دنیای دیوانگی پای نهادم. از بند عقل آزاد شدم و به سوی دیوانگی رفتم. دیوانه ای میان دیوانه ها. نخست شرمگین، سپس سر افراز به خود گفتم: «خدا هم دیوانه است. اگر دیونه نبود، دیوانه نمی آفرید. از کوزه همان برون تراود که در اوست».

1 دی 1392 ــ 22 دسامبر 2013 ــ اردوخانی ــ بروکسل


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: