گهواره همچنان تکان می خورد!
گل بانو سلام،
ــ سلام،
ــ گل بانو هنوز هم می بافی، هنوز هم می دوزی؟
ــ بله هنوز هم می بافم، هنوز می دوزم.
ــ گل بانو می گویند، نزدیک به هشتاد دهه است که می دوزی و می بافی، تا کی لباش نوزاد می دوزی؟ تا کی می بافی؟ تا کی این گهواره خالی را تکان می دهی؟
ــ تا این چشمان ناتوانم می بینند، تا این دست لرزانم می تواند.
ــ گل بانو، چرا این درخت خرمالو را لباس نوزاد آویز کردی؟
ــ نخستین بار که لباسش را شستم، به این درخت که نهالی بیش نبود، اویختم، روز بعد که امدم دیدم نیست، با شگفتی برگشتم، دیدم او هم در این دنیا نیست. ندایی شنیدم که می گفت: پرندگان آن لباس را به آن دنیا برده اند، تا وقتی که خودش هم به آن دنیا رفت، بپوشد. گل بانو زمستان و تابستان برای این بجه لباس بدوز، پرندگان برایش می برند، و این گهواره را تکان بده، شاید روزی…
چند روز دگر که رفتم، درخت خرمالو یک برگ نداشت، لباس های رنگارنگ نوزاد همه سیاه شده بودند، در دست گل بانو جوراب کوچکی نیمه بافته بود.گل بانو دیگر در این دنیا نبود،ولی گهواره همچنان تکان می خورد.
23 تیر 1392 ــ 14 ژوئن 2013 ــ بلژیک اردوخانی
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟