پرسشی از جناب آقای عبدالکریم سروش
جناب آقای عبالکریم سروش! ای به رخت چند جوش، ای دریای زحمت، غلام آخوندک، ای چراغ پیه سوز، صاحب کلک و دوز، اگاه به اسرار، پای بوس سردار، ای دیزی مهر، منکر خیر، نشسته در دیر، ای متقلب القلوب، نخورده چوب، ای نوکر رندان، مصنوعی دند ان، ای صاحب جمال و کمال، دانشمند گرام؛
چندی است پرسشی که علمای عالم نتوانسته اند به آن پاسخ دهند مرا شب روز آزار می دهد، چون شما را عالم العلوم دانستم از شما می پرسم! اگر روانشاد «مهوش» زنده بود و از شما سوال می کرد، تو که عقل فهم داری، سبیل سالک هم داری، یک باغ در ونک داری، سر و سیری با آخوندا داری، دستی در انقلاب فرهنگی داری، اقامت در لندن داری، جون من بگو این کون کجه؟ کی میگه کجه؟ مادر شوهر؟ دشمنته! خواهر شوهر؟ باهات لجه!
تو که به انگلستانک رفتی، دست بوس الیزابتک رفتی، با بریتش ایرویز رفتی. متفکر و روشنفکر بودی، اهل کتاب و قلم بودی، جون من بگو این کون کجه؟ کی میگه کجه؟ مادر شوهر؟ دشمنته! خواهر شوهر؟ دشمنته! جفت جاریا؟ باهات لجه! کی میگه کجه؟
البته بنده ناقابل روانشاد «مهوش» را در خواب دیدم، ایشان به من گفت: «من از دنیا رفتم وهیچ یک از دانشمندان به این پرسش های من جواب ندادند، بدین جهت تا پاسخ قانع کننده ای به این پرسش ها داده نشود، روح من در برزخ سرگردان خواهد ماند. و شیطان به من گفت که تنها کسی که می توند به این سوال ها پاسخ بدهد همانا عالم چاخانی، جناب آقای «عبدالکریم سروش» است». و آن روانشاد با خواهش و تمنا از من خواست تا پهناهای (عرایض) ایشان را به پهنای (عرض) شما برسانم.
ای عبدالکریمی که از خزانه ملا جیره خوار بودی… چرا کنی بانو مهوش را محروم تو که با دولت فخیمه هم نظر بودی… فراش باد غذا را فرموده تا در لندن دکان نواندیشی و فکر باز نماید، تا اگر شری بشود، شوری بشود، شهبانو الیزابت *پنج تفنگدار را به دولت برساند.
خوانندگان گرامی. چون دستم به دامن جناب آقای «عبالکریم سروش» نمی رسد، خواهش می کنم، این سوال ها را از ایشان بفرمایید. پیشاپیش از شما سپاسگزارم…
21 آبان 1391 ــ 11 نوامبر 2012 ــ بلژیک ــ اردوخانی
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟