نگاشته شده توسط: ordoukhani | اکتبر 13, 2012

نوازشم کن

نوازشم کن

لخت شد آمد .کنارم دراز کشید.روسپی را چه شرم!گفتم تو اگر مشتری من بودی ،چه انتظاری از من داشتی؟
سرش را بر سینه ام نهاد و خودش را به من چسباند و گفت نوازشم کن.نوازشم کن.به جای اینکه دست بر سینه‌ام ببری موهایم را نوازش کن.لبم را فراموش کن.پشت و زیر چشمانم را نوازش کن.به جای اینکه همچون حیوان درنده به روی من بپری،مرا بدری،با سر انگشتانت تمام بدنم را نوازش کن.نرمک گوشم را بمال.مژه بر صورت و پیشانیم بزن.بگو مرا دوست داری.دروغ بگو.بگو که تنها عشق منی‌،به کسی‌ جز به من نمی اندیشی.در وصفم شعری بگو،داستانی از دستانهایت برایم تعریف کن.نوازشم کن.نوازشم کن.
پس از آن او مشتری بود و من در خدمت مشتری.

22مهر 1391 ــ 13 اکتبر 2012 ــ بلژیک اردوخانی


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: