خوش قدم!
چند روز پیش تصادفی به خانه دوست ارجمندم «منوچهر سالکی» رفتم. چند دقیقه بعد از امدن من، کاروانی که پارسال خریده بود، و هیچوقت استفاده نکرده بود، به نصف قیمتی که خریده بود با خوشحالی ( در حالیکه با دمبش گردو می شکست) فروخت. و باخنده و شوخی گفت: «تو خوش قدم بودی»!
در حدود سی سال یش هر وقت با نامزدم به یک رستوران ایرانی می رفتیم، و رستوران خالی بود، تصادفی یعد از یک ربع تا نیمساعت بعد رستوران پر می شد. صاحب رستوران به من می گفت: «اقای اردوخانی شما خوش قدمی». حاضرم هر روز بیایی غذای مجانی بخوری! چند بار این حرف را تکرار کرد.
یکبارــ دو بار ــ سه بار نامزدم کار داشت و من تنها رفتم. باز هم پس از امدن من چند نفر امدند. صاحب رستوران به من گفت: «قابلی نداره! من هم که غذایی کمی با یک لیوان آب خوردم بودم، تشکر کردم و بیرون آمدم». بار دوم هم همین ماجرا تکرار شد. بار سوم هنوز غذایم را تمام نکرده بودم که صورت حساب هر سه بار را جلویم گذاشت. من از خنده غش کردم و صورت حساب را پرداختم. او که از خنده من عصبانی شده بود گفت: «خوش قدمی هم اندازه ای داره»…!
21 اوت 2012 – 31 مرداد 1391 ــبلژیک ــ اردوخانی
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟