دلم تنها بهانه می گیرد!
دلم بهانه می گیرد،
بی خودی نق می زند،
ناخواسته می خواهد،
هوای کسی دارد که نیست،
نبود و نخواهد بود.
تشنه ام، اما آب خنک نمی خواهم،
گرسنه ام، دلم خوراک نمی خواهد،
خسته ام، اما ز خواب بیزار،
ره گم کرده ام، نه به دنبال راه.
سخنی برای گفتن ندارم،
سخنی از بهر شنیدن ندارم.
سر گردانم، سر به هر طرف می گردانم.
دلم به هیچ شاد نمی شود،
ز هیچ غمگین نی ام.
دلم تنها بهانه می گیرد.
27 اسفند 1390 ــ 17 مارس 2012 ــ بلژیک ــ اورایز ــ اردوخانی
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟