نگاشته شده توسط: ordoukhani | مِی 1, 2012

سر در گریبان پشیمانید

سر در گریبان پشیمانید

خواب دیدم نقشی را در نمایشی اجرا می کنم که خود نمایشنامه ان را نوشته و کارگردانی می کنم. نقش خود را بازی می کنم.
در کوچه و خیابان بین مردم می گردم، از پیر و جوان، از زن و مرد هرچه می پرسم، پاسخی می دهند! در نگاهشان می خوانم: «این چه پرسش های ابلهانه ای است؟ همه می دانند»!

از دیوانه ای می پرسم، می گوید که نمی داند. پرسشم را تکرار می کنم، فریادش به آسمان هفتم می رسد، می گوید: «نمیدانم!! ماهی دریا، پرنده آسمان، خزنده و درنده بر زمین، گیاهان و فرشتگان هم نمی دانند.  لحظه ای سکوت  می کند، سپس می گوید: «او هم نمی داند»!

تماشاچیان ناسزا گویان و خشمگین تماشاخانه را ترک می کنند. همچنان به بازی در نقش خود ادامه می دهم. چه کنم، نقش دیگر نمی دانم؟!

ای تماشاچیان ارجمند!
صندلی ها را نشکنید! در و دیوارها را خراب نکنید! بدون شک فردا هنرپیشگانی می آیند، نقش دلخواه تان را خوب  بازی می کنند. برایشان کف می زنید، ( مانند گذشته) و فریاد تحسین تان سالن را می لرزاند. پس از انکه چند بار پرده بالا و پایین رفت، اشک ریزان و سر در گریبان، پشیمانید.

2 اردیبهشت 1391 ــ 21 اوریل 2012 ــ بلژیک ــ اورایز ــ اردوخانی


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: