یک پیشنهاد خوب
پنج شنبه 6 بهمن 1390 ــ 26 ژانویه 2012 نزد متخصص قلب پرفسور … بودم. به شوخی گفتم: «به خیلی از دوستان وقتی می گویم؛ در سمت چپ سینه ام ” Pacemaker ” کار گذاشته اند، تا به آن دست نزنند، باور نمی کنند. وقتی آنها دست به سینه من می برند، من هم مقابله با مثل می کنم. حالا می خواهد زن باشد یا مرد»! او خندید و گفت: «مواظب باش آن را نگردانی، چون از کار می افتد، یکی از بیمارانم که عصبی بود، آنقدر با آن بازی کرده و چرخاند که» Pacemaker ” از کار افتاده، مجبور شدیم، یکی دیگر جای آن بگذاریم». من خیلی خونسرد گفتم: «شما بایستی به او پیشنهاد می کردید؛ به جای بازی با ” Pacemaker ” با تخمش بازی کند»!
تبریک می گویم
دوشنبه 2 بهمن 1390، 22 ژانویه 2012 برای آزمایش خون در اتاق انتظار همراه با 5 نفر دیگر در بیمارستان نشسته بودم. روبروی من مردی در حدود 80 سال با صورتی گرد، لپ های برامده سرخ و خندان نشسته بود. از آن پیر مردهای با حالی که دلت می خواست پدر یا پدر بزرگی مانند او داشته باشی.
(پیر مرد نقلی) من و او چند بار با لبخندی به هم نگاه کردیم، در ضمن هر بار که من روی صندلی تکان خوردم، صندلی صدا می کرد. پبر مرد نگاهی معنی داری کرد و با همان لبخند همیشگی گفت: «آقا زیاد تکان نخور که سو تفاهم پیش می آید»! همه خندیدیم. چند دقیقه گذشت، گلاب برویتان، چنان گوزی رها کردم که همه تعجب کردند، و سپس گفتم: «سو تفاهم بود»! همگان از ته دل خندید. پبر مرد دست زد و چند بار گفت: «Bravo Bravo ، ( آفرین، آفرین) تبریک می گویم».
8 بهمن 1390ــ 28 ژانویه 2012 ــ بلژیک ــ اوریز ــ اردوخانی
سلام
من الان مبرم بروگسل . و تا جهارشنبه ظهر در بک سمینار محیط زیستی اتحادبه اروپا شرکت خواهم کرد.
چنانچه امکان داشت دیداری در آنجا داشته باشیم. از آنجا تلفنی تماس خواهم کرفت.
به امید دیدار علی
By: Ali on فوریه 26, 2012
at 3:25 ب.ظ.
(((((((((((((: با حال بود
By: سیامک on فوریه 26, 2012
at 3:51 ب.ظ.