نگاشته شده توسط: ordoukhani | دسامبر 25, 2011

خیال او!

خیال او!

خانه را آب جارو کرد،
گرم کرد،
تشک را پهن کرد،
بالشی از پر قو گذاشت،
لحاف را آماده کرد،
تا او خوش بخوابد،
تا خودش هم کنار او،
لحظه ای چشم بر هم نهد،
با خیال او.

نان پخت
پنبر و چای آماده کرد،
او را با نوازش بیدار کرد.
تا او شاد، بنوشد و بخورد،
خودش هم جرعه ای و لقمه ای،
در کنار او.

که بود او؟
خیال، خیال،
خیال اوً!

4 دی 1390 ــ 25 دسامبر 2011 ــ بلژیک ــ اورایز ــ اردوخانی


پاسخ

  1. .
    آقای اردوخانی ، زیبا بود …
    .
    سپاس از شما
    .


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: