نگاشته شده توسط: ordoukhani | اکتبر 22, 2011

خوش به حال قذافی؟

خوش به حال قذافی؟

خیال کنید قذافی چهل سال دیگر هم عمر می کرد. بیست سال آخرش را زیر نطر پرشکان غربی، در چادری که تبدیل یه مجهزترین بیمارستان دنیا کرده بودند، با هزینه ای سرسام آور
زنده می ماند، و پس از مرگش بزرگترین مقبره دنیا را برایش می ساختند، با تعداد زیادی کارگر و کارمند. هر روز عده ای مزدور و جیره خوار را برای زیارت به مقبره اش می بردند تا معجزه بخواهند، و اگر یکی خدای ناکرده در آنجا می گفت؛ «این آدم  dکی از بزرگترین جنایتکاران تاریخ است». فورا می گرفتند و می انداختندش، آنجا که عرب شتر می چراند و نی و دایره می زد. عده ای از دانشمندان عرب را استخدام می کردند، تا کتاب سبز او را تفسیر و تحلیل کنند. تنها این جمله او؛ «الدیک من العربی،جمیل الشکل و القدی» ترجمه، با هزارن تفسیر و بحث اکادمیک در دانشگاه معتبر غرب و شرق تدریس می شد. مثلا؛ «من یک خروس جنگی عرب هستم که برای نجات ملت عرب قیام کردم، و با امپرسالیم غرب خاک بر سر و صیهونیسم جنگیدم و پیروز شدم، تا سرزمین فلسطین را از صیهونیسم خاک بر سر پس بگیرم و به لیبی بیآفزایم». و هزارن تفسیر دیگر. ولی حالا در اخرین لحظه فکر کرد که با مرگش ملیونها از مردم لیبی خوشحال می شوند، و با این خیال شاد از دنیا رفت. در صورتیکه شخصی مانند «نلسون ماندلا» در اخرین لحظه زندگی، غمگین و دردمند فکر می کند که با مرگش ملیونها نفر از مردم کشورش تا ابد، با غم و درد فراوان برایش غزاداری و اشک می ریزند. و با این خیال، اندوهگین از دنیا می رود. نمونه های دیگر» گاندی، مصدق و…» نیز.

گمان می کنم حق دارم بگویم خوش به حال «قذافی» و امثالش که خوشحال از دنیا رفته و می روند، و سبب خوشحالی ملت ها شده و می شوند.

30 مهر 1390 ــ 22 اکنبر 2011 ــ بلژیک ــ اورایز ــ اردوخانی


پاسخ

  1. Amaan az daste too

  2. ولی فکر کنم او و امثال او فرصتهای طلایی را از دست می دهند و در عوض گلوله نصیبشان می شود و یا قفس شیشه ای. او می توانست هنوز زنده باشد و پدر رفرم دموکراتیک در لیبی محسوب شود.نمی دانم شاید از بالای گود نظر می دهم و اگر خود من هم جای او بودم به همین بدی عمل می کردم. نمی دانم از شکلر میمون ابوالفضل چقدر اطلاع دارد ولی قذافی باید می دانست که در آفریقا میمون را چگونه شکار می کنند. برای شکار میمون یک کوزه گردن باریک را که در آن مقداری گردو و بادام نهاده اند را سر راه میمون قرار می دهند و میمون با دیدن کوزه و برای برداشتن گردوها دستش را که خالیست داخل کوزه می کند ولی هنگامی که مشتش پر شد دیگر از گردن باریک کوزه عبور نمی کند و آنقدر همانطور می ماند تا بیایند و بگیرندش . به نظر میاد دیکتاتورها هم وقتیقدرت را می گیرند دیگر توان رها کردن آن را ندارند
    سیامک فرید


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: