نگاشته شده توسط: ordoukhani | سپتامبر 19, 2011

پرکار ترین وزیر کابینه

پرکار ترین وزیر کابینه

من سریدار وزارت خانه ای هستم که وزیرش به نام پرکارترین وزیر شناخته شده. اجازه بدهید پیش از اینکه به آقای وزیر بپردازم، خودم را معرفی کنم. نوکرتان «قوچعلی»فرزند «کلبعلی» (سگ علی) جد اندر جدم به ترتیب «جملعلی» (شترعلی)، «حمارعلی»( خر علی) «غلامعلی»، «گاوعلی»، «گوسفندعلی»،»بزعلی»، «شیرعلی»، «گرگعلی»، «ببرعلی»،
تا «مگسعلی» ، «پشه علی»، «شپشعلی»… و نام خانوادگی من «حشم زاده» است، به این دلیل که جد اندر جدم در زایاندن گاو، گوسفند و بز، حتی مرغ تخصص داشتند. شاید تعجب کنید وقتی بگویم مرغ! مرغ اولین بار که تخم می گذارد، خیلی قد قد می کند، خودتان را بگذارید جای مرغ بیچاره، آنچه از ماتحت او بیرون می آید اگر از ماتحت شما بیرون بیاید، داد و بیدادتان بلند می شود. اجدادم، تا پدرم به محض اینکه مرغ برای اولین بار می خواست تخم بگذارد، برای اینکه حیوان بیچاره زیاد درد نکشد، دستشان را می گذاشتند زیر شکم مرغ، طوری فشار می دادند که تخم نشکند، و یکباره بیرون بیاید. مرغ نفسش بند می آمد، فریاد دلخراشی می زد، پس از آن چند قدقد، در حالکیه سرش گیج می رفت ساکت می شد و نفس عمیق می کشید. روزهای بعد هر چند موقع تخم گذاشتن قدقد می کرد، ولی مانند اولین بار درد نمی کشید. هرکاری اولین بارش سخت و دردناک «گاهی شرم آور» است، پس از آن
عادت می شود، از جمله سریداری وزارت خانه ای که وزیرش پر کارترین وزیر کابینه است.

ساعت چهار بعد از ظهر، ورازتخانه ما تعطیل می شود. نیم ساعت قبل از آن جناب آقای وزیر وارد وازتخانه می شوند، به من دست می دهد و احوال پرسی می کند، ولی جواب سلام
کارمندان را با غرشی می دهد، به اتاق خودش می رود، منشی اش نامه هایی که او باید امضا کند می آورد و جلویش قرار می دهد، او سرسری یک نگاهی به آنها می کند و امضایش
را پای نامه ها می گذارد. ساعت چهار مطابق معمول کارمندان وزارتخانه را ترک می کنند. ساعت چهار و نیم من ماست خیار، زبان بره، مقداری سالاد و مخلفات دیگر با یک بطری ویسکی یا ودکا به اتاق آقای وزیر می برم. ساعت پنج، خانمی با چادر و رو گرفته، از در پشتی وزارتخانه چند تلنگر به پنجره اتاق من می زند. در را باز می کنم، خانم وارد اتاق من می شود. چادرش را بر می دارد، در حالیکه زیر چادر لباس دکلته خیلی سکسی پوشیده، جلوی آینه سرش را شانه و یک کمی لبانش را قرمز می کند. من دستی به باسنش می مالم. او در حالیکه می خندد، یواش پشت دست من می زند و می گوید؛ «خجالت بکش به آقای وزیر میگم آ»… من او را به اتاق آقای وزیر راهنمایی می کنم.

بد شانسی، در حدود دو ماه قبل جناب آقای وزیر ساعت ده که سخت مشغول کار و یا بهتر بگوییم خدمت به ملت بوده، سکته کرد، در این موقع خانم اشک ریزان، با ترس و لرز سراسیمه وارد اتاق من شد و گقت: «آقای وزیر روی من در حال فعالیت غش کردند».  من با شتاب وارد اتاق آقای وزیر شدم، دیدم که
عمرش را به شما داده. با کمک خانم و زحمت زیاد لباسش را تنش کردیم، پشت میز کارش نشاندیم، مقداری کاغذ جلویش گذاشتیم، اتاق را جمع و جور کردیم. خانم مرخص شد. روز
بعد، وقتی کارمندان آمدند، من وارد اتاق شدم، با فریاد و اشک ریزان خبر ناگوار مرگ جناب آقای وزیر را در حال کار به آگاهی همه رساندم.

در مراسم شب هفت و چهله جناب آقای وزیر، رییس جمهور محبوب در ضمن شمردن خدمات شایان ایشان، از او به عنوان پر کارترین وزیر کابینه یاد کرد، و امیدواری نمود که ایشان نمونه خوبی در راه خدمت به ملت برای سایر وزیران و مدیر کل ها باشند.

جناب آقای وزیر جدید در پر کاری و خدمت به ملت  دست وزیر سابق را از پشت بسته اند. واقعا که ما وزرا و وکلا و مدیران لایق و پر کاری داریم که ملت قدر آنها را نمی دانند.

دو نفر از رییس جمهوران فرانسه و یک سفیر از کشورهای خاومیانه، چند سیاستمدار دیگر و نویسنده و شاعر مانند وزیر ما جان خود را در حال خدمت به ملت از دست دادند.

28 شهریور 1390 ــ 19 سپتامبر 2011 ــ بلژیک ــ اورایز ــ اردوخانی


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: