نگاشته شده توسط: ordoukhani | آگوست 20, 2011
مادام پی پی!
مادام پی پی!
در مستراح های همگانی( مانند مستراح ایستگاه های راه آهن)، در سال های 1970 تا 1985 (کم و بیش) خانم مسنی بین قسمت زنان و مردانه در راهرویی نشسته بود که او را مادام «پی پی»(به زبان کوکانه جیش) می نامیدند. این مکان ها سر قفلی داشت. و از ساعت 6 صبح باز بود تا 12 شب. البته برای این مدت طولانی به چهار تا پنج نفر احتیاج بود. وظیفه «مادام پی پی» این بود که مستراح ها را نظافت کند. جلویش بشقاب کوچکی با مقداری پول خرد بود، که کنارش روی کارتنی نوشته شده بود»5 فرانک» (12 سنت). هرکس که به مستراح می رفت 5 فرانک بلژیکی می بایست بپردازد.
وقتی کسی وارد مستراح می شد، «مادام پی پی» پس از سلام، خانم ها را به قسمت زنانه، و آقایان را به قسمت مردانه هدایت می کرد. اگر کسی موقع رفتن پول نمی داد و می خواست
برود، «مادام پی پی» با اشاره به بشقاب جلویش به فرد یادآوری می کرد که 5 فرانک را فراموش نکند. در یکی از این مکان ها که من گاهی می رفتم، پیش از اینکه «مادام پی پی» سلام کند، سلام می کردم، و موقع رفتن 5 فرانک را می پرداختم و با گشاده رویی خداحافظی می کردم.
با گذشت زمان به سلام و خداحافظی، احوال پرسی هم اضافه شد. پس از مدتی کنار «مادام پی پی» می نشستم و سیگاری می کشیدم واز فلاسک او با هم قهوه می خوردیم و گپی می زدیم. اغلب حرفمان مسایل روز بود. گاهی هم این خانم از توی کیفش عکس همسر، فرزندان و نوه هایش را در می آورد، و با اشتیاق، با نام بردن از یک ــ یکشان و اینکه چه می
کنند و چند سال دارند، و یا از شیرین زبانی نوه هایش تعریف می کرد. یاد آوری کنم، این خانم از اینکه دم مستراح می نشست و مجبور بود آنجا را تمیز کنند، و 5 فرانک، 5 فرانک از مردم بگیرد و آنها او را «مادام پی پی» بنامند، نه تنها احساس حقارت نمی کرد و خجالت نمی کشید بلکه خود را از هیچ وزیر، وکیل و دکتری هم کمتر نمی دانستند، و معتقد بود که به جامعه خدمت می کنند.
پیش می آمد وقتی من نزد او بودم، از من خواهش می کرد مدت کوتاهی جایش بنشینم تا او بتوانند خرید کوچکی بکند. من هم وطیفه خود را به خوبی انجام می دادم. در زمان جانشینی
و انجام وظیفه، دوسه بار به آشنیان ایرانی بر خورد کردم که پشت سرم گفته بودند؛ «اردوخانی بیچاره، از زور بیکاری به مستراح چی شدن افتاده! یا اینکه خجالت نمی کشد! و یا
اردوخانی با این کارش آبروی ما ایرانیان را می برد»! و… این حرف ها برایم به طرف راستش بود. و ارزش ان را نداشت و ندارد تا از چپ یا تمامش مایه بگذارم.
(به فتوای آقایان، طرف چپ بیضه از طرف راست پر ارزش تر است.)
با گذشت زمان و آشنایی بیشتر بین من و «مادام پی پی»، او مرا به خانه اش دعوت کرد. خیال نکنید خانه ای کوچک، نه خیر! ویلایی بزرگ آن هم در قسمت اعیان نشین.
مبل های چرمی بسیار گران قیمت، فرش ایرانی و …،
در آن سال ها با چندی از «مادام پی پی» ها آشنا و دوست شدم. طی 10 ــ 15 ساله گذشته، خیلی از آنها در گذشتند، بطوری که به ندرت در ایستگاه های قطار، یا پمب بنزین و رستوران های میان راه (اتوبان) «مادام پی پی» می بینید که به شغل خود با دیده احترام بنگرد،خود را کمتر از هیچ مقامی ندانسته و این کار را خدمت به جامعه بشمارد. در عوض مردانمهاجر اروپای شرقی، یا سیاه پوستان آفریقایی جانشین آنها شده اند.این اشخاص با سری افکنده و با خجالت از روی ناچاری این کار ادامه می دهند. و آرزو می کنند هموطنان شان آنها را نبینند. 5 فرانک آن روز شده 30 تا 50 سنت. من باز هم اگر موقعیت پیش بیاید پس از پرداخت مقدار تعیین شده، قهوه ای می گیرم و نزد آنها می نشینم و به درد دلشان گوش می کنم، که خودش داستانهاست.
هموطنان گرامی! اگر تصادفی در مستراح های توی اتوبان ها مرا دیدید که کنار «موسیو پی پی» نشسته ام، و به شما یادآوری می کنم؛ «یادت نره پول بپردازی»!
هرچه می خواهید جلویم، یا پشت سرم بگویید، به همان طرف راستش. ما که رسوای جهانیم، غم عالم پشم است.
29 خرداد 1390 ــ 19 ژوئن 2011 ــ بلژیک ــ اورایز ــ اردوخانی
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
مرتبط
نوشته شده در منتشر نشده ها
سلام چطورید مسیو پی پی اگر جایی کار داشتید بگید بیام جانشینی بشم مادام پی پی کار کاره
By: سهیلا on آگوست 20, 2011
at 1:53 ب.ظ.
فکر میکنم حق با مدم پی پی باشه
کاری که اون میکنه هرکسی زیر بارش نمیره ولی کمتر کسیسیت که آرزوی وزارت یا وکالت نداشته باشه
این ارزش وقتی ارزشمندتر است که مستراح بلژیک رو با مال خودمان در ایران در باسکول اوزان بسنجیم
ارادتمند
مهدی
By: mehdi on آگوست 23, 2011
at 10:13 ب.ظ.
By: مردگلُ گلُ on آگوست 24, 2011
at 9:42 ق.ظ.