سایه ی سایه بان.
سایه کس بر سر نمی خواهم.
سایه دیوار و درختان مرا بس.
لحظه ای سایه پرنده ای درآسمان،
سایه خودم به زیر پایم مرا بس.
سایه خدا را هم نمی خواهم،
سایه ی سایه بانی مرا بس!
8 مرداد 1390 ــ 30 ژوییه 2011 ــ بلژیک ــ اورایز ــ اردوخانی
سایه کس بر سر نمی خواهم.
سایه دیوار و درختان مرا بس.
لحظه ای سایه پرنده ای درآسمان،
سایه خودم به زیر پایم مرا بس.
سایه خدا را هم نمی خواهم،
سایه ی سایه بانی مرا بس!
8 مرداد 1390 ــ 30 ژوییه 2011 ــ بلژیک ــ اورایز ــ اردوخانی
نوشته شده در شعر
من انسانی آزاد شده از یک فرهنگ ارباب رعیتی و استبدادی هستم . برای به دست آوردن این آزادی با خودم جنگیده ام و هنوز می جنگم . من دیگر خودم را بنده و غلام و چاکر و نوکر و خاک پای کسی معرفی نمی کنم . کسی را هم جناب عالی نمی خوانم ، به عرض کسی نمی رسانم . برای من پزشک در مطب یا بیمارستان آقا یا خانم دکتر است، استاد در دانشگاه، خارج از آن جا خانم یا آقای ...هستند. در نبرد با چاپلوسی ، دروغ ، حسادت ، ضعیف کشی ، مرده پرستی ، عدم اعتماد به خود و قبول سرنوشت که همگی زاده فرهنگ ارباب رعیتی و استبدادی است ، پیروز شده ام . و میدانم لحظه ای غفلت؛ آنها بر من چیره می شوند. از شما خواهش می کنم مرا در نبرد با این فرهنگ پوسیده چندهزار ساله یاری دهید. «ابوالفضل اردوخانی»
بسیار عالی و پر معناست
اگر سایه همسایه خواستید، سایه ما در خدمت سایه شماست
By: انور on آگوست 9, 2011
at 7:54 ب.ظ.