نگاشته شده توسط: ordoukhani | ژوئیه 18, 2011

می بینید چقدر ترسویم!

می بینید چقدر ترسویم!

من آدم ترسویی هستم. باور کنید ترسو به دنیا آمده ام. در کودکی از ترس اینکه غذایم تمام شود، آن را تا نیمه بیشتر نمی خوردم. استکان چایی شیرین، کاسه دوغ و شربت و … به همچنین.  ناراحت می شدم وقتی دیگران پس از تمام کردن سهم خودشان نیمه غذا و نوشیدنی مرا با ولع می خوردند. نیم خورده دیگران را هرگز نمی خوردم.

این ترس مرا واداشت در سن هفت سالگی ده شاهی – ده شاهی(هر ده شاهی برابر نیم ریال بود ) پس انداز کنم تا هفت ریال شود که با آن یک چاقوی ضامندار کوچک بخرم.

ترس از جن سبب شد، تا نیمه شب ها به آب انبار تاریک خانه مان بروم، یا در کوچه به دنبال جن بگردم و بختک، بختک جن را صدا کنم و بگویم: «اگر مردی بیا تا با همین چاقو بزنم خار تو …»

این ترس از کتک خوردن از بچه های قوی تر بود که سبب می شد آنها را بی رحمانه بزنم.
از ترس اینکه تحقیرم کنند، با رکیک ترین متلک ها دیگران را تحقیر می کردم.
از ترس بی مهری دیگران، احتیاج به مهر را در وجودم کشتم.
از ترس اینکه رسوا و بد نام شوم، با گفتار و نوشتار خود را رسوا کردم.
از ترس اینکه مرا پیدا کنند، خودم را مخفی نکردم.
از ترس اینکه بگویند دیوانه ام، خودم را به دیوانگی زدم.
از ترس اینکه بگویند مرد نیست، هیچ وقت  در برابر دیگران گریه نکردم.(گریه کار زن هاست)
از ترس اینکه مسخره ام کنند، خودم را مسخره کردم.
از ترس تنهایی، به آغوش گرم تنهایی پناه بردم.

از ترس اینکه معشوق پاسخ نامه عاشقانه ام را ندهد، هرگز نامه عاشقانه ای برایش ننوشتم. ولی برای دیگران ده ها نامه عاشقانه نوشتم. البته نه رایگان. ننه به بابمفتی …!؟

وقتی کتابی می خوانم که از خواندش لذت می برم و مست می شوم و دوستش دارم، تا نیمه بیشر نمی خوانم، می ترسم تمام شود. می روم به سرغ کتاب دیگر. کتاب نیمه خوانده بسیار دارم. تمام آنها را دوست دارم و به کسی نمی دهم. می ترسم آنچنان که برای من ارجمند است برای او نباشد و با بی اعتنایی بخواند.

می ترسیدم تضادهای درونم، مرا سرکوب کنند، به ناچار آنها را با هم آشتی دادم.
اگر بخواهم از تمام انچه می ترسیدم بنویسم، خود یک کتاب چند صد صفحه ای می شود.
از ترس اینکه گلی را پر پر کنم، هرگز گل نچیدم. از فاصله بوییدمش، با سایه دستم، با خیالم نوازشش کردم.

هرکه را، هر چه را  دوست داشتم، این چنین کردم.

و تو را، تو را که دوست دارم، می ترسم خاطرت را برنجانم، با سایه دستم، با خیالم نوازشت می کنم. و چنان می بوسمت که لبخند از لبانت پرواز نکند، چشمان خمارت، خمار بماند. و بخواهِی و بخواهی، این نوازش و این بوسه همچنان ادامه یابد.  می بینید چقدرترسویم؟!

24 تیر 1390 ــ 15 ژوئیه 2011 ــ بلژیک ــ اورایز ــ اردوخأانی


پاسخ

  1. خواننده گانت خبر نداشتند که عا لی جنا ب ترسوتشریف دا رند . امّا اینکه ما در زا د ترسو بدنیا آمده ای مهُمل با فی بزرگیست ، انسان با ترس بدنیا نمی آید حاج آقا … ترس پدیده ایست که در روند رشد در حا فظیۀ او کُد بندی میشود و این کُد های ترس آلود هستند که به او فرما میدهند بر روی کدام خطوط باید راه رود که گربه شاخشانش نزند .
    مرد گلُ گلُ ترس را برای حضرت اجل تعریف میکند تا او آنرا آویزۀ گوشش کند . مثل دو گیلاس سرخ همزاد …
    در تعریف ترس آمده است که ترس واکنش ِ تدافعی و انفعالی انسان است در مقابل کلیّه خطرهایی که جسم و جان اورا تحدید میکند .
    در نتیجه … هرگاه ترس جسم اورا تحدید کند .. واکنش تدا فعیست « دفا عیست » و هرگاه خطر جان و روان او را تحدید کند ، واکنش انفعالیست و این ا نفعال با رشد و تراکم مدنیت رابطۀ تنگاتنگ دارد . و امّا بقیۀ ماجرا ..
    فضل الله بفرما که اصلأ در کودکی در آن خانوادۀ پرجمعیت ، غذا به اندازۀ کافی گیر می اوردی که بخوری و شکمت را پر کنی ؟! چه رسد به اینکه نصف آنرا بخوری و نصف دیگر را در جایی نه از روی ترس بلکه از روی غریزۀ دور اندیش در جایی مخفی کنی برای روز مبا دا ؟ مثل سایر موجودات معال اندیش … اصلأ در آن خانه ی پدری که پُر از ولوله و زلزله و حد اقل چها ر نسل را در خود جا داده بود ، جایی وجوداشت که خیزی را درآن مخفی کنی ؟؟؟ بقیه بماند یرای بعد

  2. این مرد گٔل گٔل چرا اینچنین خار در کلام دارد

    باید از دوستان باشد

    •  عزیزم! هرکسی از ظن خود شد یار من. تا زمانی که واژه های رکیک و زننده کسی به کار نبره، نطر ها می ذارم باشه. اگر این رفیق به این دلش خوشه، چرا نه؟ این  مرد گل گل ما رو اینطوری می بینه. شاید هم حق با اون باشه؟ شاد و تندرست باشی

      ABOLFAZL ORDOUKHANI

      http://Www.Ordoukhani.Be A.Ordoukhani@Yahoo.Com Ordoukhani@Gmail.Com


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: