نگاشته شده توسط: ordoukhani | ژوئیه 4, 2011
روح تنها در یک جاست…!
روح تنها در یک جاست…!
از نیمه شب، صدای اره مکانیکی و کامیون ها نگذاشت بخوابم. با وجود گرمای و خفه قان آور پنجره اتاقم را بستم. دم صبح صدا قطع شد، و من به خواب رفتم. نزدیک ظهر بیدار شدم و از خانه خارج شدم، دیدم تمام درخت های خیابان را بریده اند. خیابان بی درخت روح ندارد.
چند روز پیش تر در خیابان بین نظاهرکنندگان و مامورین زد و خورد شدیدی شده بود. مردم چند تا از درخت ها را بریده و سد راه ماشین پلیس کرده بودند، و همچنین از شاخه آنها برای مقابله با مامورین استفاده کرده بودند. رادیو گفت چند نفر از مامورین زخمی شده اند، ولی از مردمی که زخمی یا کشته شده اند، حرفی نزد. بدین جهت درختان را بریدند. مردم می گفتن که دها نفر از جوانان، زخمی، کشته و یا زندانی شده اند.
آفتاب سوزان سایه آدم را می کشد. گویی کسانی از سایه مردم هم می ترسند. خیابان بی درخت روح ندارد.
خیابانی که روح ندارد، خانه هایش هم روح ندارند. از خود پرسیدم روح کجا رفته؟ سرم را کمی بلند کردم، در بالکن یکی از خانه ها، بر روی طنابی چند تا زیرشلوری دیدم؛
مردی با ریشی انبوه، نیمه لخت و زیرشلواری راه راه بر تن. به خود گفتم حتمن روح در شلوار است! زنی با مقنعه و چادری سیاه که با یک دست سفت رویش را در آن گرمای کشنده گرفته بود، در خیابان پیدا شد، و به همان خانه رفت.
خیابانی که درخت ندارد، خانه هایش هم روح ندارند، روح تنها در یک جاست…!
سوم امرداد 1389 – 25 ژوئیه 2010 – بلژیک ــ اورایز ــ اردوخانی
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
مرتبط
نوشته شده در منتشر نشده ها
.
نه از کشتن مردم ، سخنی گفتن و نه از کشتن درختان !
.
By: 666 on ژوئیه 4, 2011
at 11:41 ب.ظ.
درختها را بریدند ولی یادشان نبود که هر درختی ریشه هم دارد. کشتند ولی ندانستند که هر انسانی که کشته شد بستگانی دارد دوستانی دارد همکلاسیهایی دارد هم محلی دارد هم شهری دارد و هم وطنانی دارد که فراموش نمی کنند
By: belgiran on ژوئیه 5, 2011
at 2:51 ب.ظ.
وقتیکه نصف شب از صدای ارره برقی نمی تونستی بخوابی چرا نرفتی تو خیابون که جلوی بریدن درخت ها رو بگیری ؟ و نزاری خیابون بی روح بشه ؟ روشنفکر همش منتظری دیگران برن برای حفظ آنها کتک بخورند و زخمی بشند بعد تو بری زیر سایۀ آن ها دراز بکشی و تخما تو باد بدی ! کار دیگه که از دستت برنمیاد .. حد اکثر کاری که کردی رفتی تو بالکون … اونطرف همسایه مسلمونت رو دیدی که روح تو شلوارش داره می پلکه و زنش هم مقنه ای تو سرش تو کوچه پرسه میزنه بعد هم میره تو اون خونه.. خُب بره ! دنیا بهم میخوره ؟ ! بعد هم دُم این روح رو گرفتی هی دور سرت میچر خونی .. اصلأ معلوم نیست تو خودت روح موح داری یا نداری ؟! اگه داری تو کجاته ؟ اونو بگو تا ما بدونیم !
By: مردگلُ گلُ on ژوئیه 6, 2011
at 3:52 ب.ظ.