نگاشته شده توسط: ordoukhani | جون 17, 2011
چشم براه روز قیامتم!
چشم براه روز قیامتم!
هر دو بچه بودیم،
هر روز می گفت؛
قهر- قهر تا روز قیامت!
هر روز با یه آبنبات،
آشتی می کردیم.
بازی می کردیم،
سر هیچ و پوچ،
قهر می کردیم؛
قهر- قهر تا روز قیامت!
قیامت مان فردا بود.
آبنبات ها بوسه شد،
بازی، عشق بازی!
حرف های کوچک جدی شد،
حرف های جدی دعوا،
قهر- قهر شد تا روز قیامت…
چشم براه روز قیامتم،
تا با یه آبنبات و بوسه ای
آشتی کنیم،
بازی کنیم،
عشق بازی کنیم.
27 خرداد 1390 ــ 17 ژوئن 2011 ــ بلژیک ــ اورایز ــ اردوخانی
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
مرتبط
این روزا معلونیست چی خوردی که یاد آبنبات های دورۀ کودکی افتادی … خُب حلا که این طوره برو گوشی رو بردار و بیکی از اونا که به هر دلیلی با اون قهر کردی سر آشتی رو بازکن و یه چیزی بهش وعده بده و معلوم هم نکردی که در کودکی اون آبنباتهارو کی به کی میداد؟ !
By: مردگلُ گلُ on جون 17, 2011
at 2:18 ب.ظ.
اقای اردوخانی ما همه جوره را دیدیم. اجازه بده این جور آنرا راهم ببینیم
چند تا ازکامنت های دوست گرامی مردگل گل را پشت سر هم بیاوریم تا خوانندگان قضاوت کنند ایشان چه درکی از نقد دارند.
این وظیفه را که بر دوششان گذاشته هر بار مطلبی با این وزن بنویسند؟ من خواننده چه باید از نوشته های ایشان دریابم؟ آیا ایشان قصد مطایبه دارند؟ دن کیشوت حداقل با یک شمشیر چوبی به جنگ توهمات خود میرفت. این کامنت گذار محترم با کلماتی ارزان پایه برای چه کسی رجز می خوانند؟ از ایشان استدعا ادریم قدری به شعورخواننده احترام گذارند. تصوردیکته شده به ایشان اینست که رجوع کنندگان به سایت با این گونه افاضات گهربار دلسرد می شوند.
حال خوانندگان خود قضاوت کنند
توسط: مردگلُ گلُ در ژوئن 15, 2011
در 8:15 ب.ظ.
اوهو ! حاج آقا فلسفه ورزی به سرش زده ، داره بازمان ورمیره . کفش شو به پای ساموأل بکت میکنه و پای خودسو هم تو کفش مارسل پروست ….
————————————————————–
توسط: مردگلُ گلُ در ژوئن 9, 2011
در 5:26 ب.ظ
چه عجب !!! این بار زور زدی یه چیزی از یه جات در اومد !!! مخصوصأ اونجایکه آن وصلیۀ ناجور به کنار حوض میرفت و ماهی ها به سطح آب می آمدند و او با تکه نانهایش به آنها مهر میداد و به شماهم با زبان لیچار گویش لذت …آفرین .
———————————————————————————–
توسط: مردگلُ گلُ در ژوئن 6, 2011
در 6:32 ب.ظ.
خُب نتیحیۀ اخلاقی از این دو نمونه که در اولی یه جوجه به خاپشت پناه میبرد و در دومی یه دوختر ناز نازی تو بقله یه هیولا جاخوش میکنه ؟؟؟؟؟ چی میخواهی بگی ؟؟؟ خالا نگاه کن ببین چگونه خانوم قُدقُدی به یه سگ بچه حال میده
————————————————————————————–
توسط: مردگلُ گلُ در ژوئن 6, 2011
در 6:38 ب.ظ.
همیۀ این کارا که میکنیم ، خوب میکنیم بتو چه ؟
————————————————————————————
توسط: مردگلُ گلُ در مه 23, 2011
در 11:05 ق.ظ.
حالادیگه پیامبر گونه حرف میزنی حاج آقا …نکنه یه چیزا یی در مخیلت رشد کرده ؟ بالا غیرتن حقیقت رو بگو ! حالا که با دمُ حقیقت داری ور میری … اصلأ با حقیقت چی کار داری ؟ دیگه جایی مونده که تو ، تو اون انگشت نکنی ؟
By: فرامرز خرد on جون 18, 2011
at 8:15 ق.ظ.
پاسخ به فرامرز خرد. هر کسی از ذن خود شد یار من، یا هر کسی یک جور مهر شامل حال من می شود
By: ordoukhani on جون 18, 2011
at 9:08 ق.ظ.
ببینیم و تعریف کنیم
By: خانم on جون 20, 2011
at 10:47 ق.ظ.