کتاب ناخوانده؟
ابلهانه همه جا با تظاهر به خوشبختی می کرد. هر چند با پر گویی و تقلید از سخنوران احساس بزرگی می کرد، ولی می دانست پیش همه به ویژه نزد زنان، کوچک است و آنها توجهی به او ندارند. در حالیکه به کوچکی اش عادت کرده بود، از آن هم رنج می برد. پر گویی اش فریاد؛ «من هستم، من هستم، به من توجه کنید و مرا دوست بدارید»، همراه با تمنایی بود.
زن ها برایش مانند کتاب های نا خوانده بودند. او هیچ وقت کتابی غیر از کتاب های درسی نخوانده بود.
زن ها مانند کتاب ها، ناکجاآباد یا ناکجا ویرانه ای بودند. گاهی با خیالشان غرق لذت بود، گاه دگر غمگین و در خود فرو رفته. از خودش می پرسید؛ «این همه مردم ابله که کتاب می خرند و می خوانند، به دنبال چه هستند؟ چه کار با آنها می کنند»؟ ده ها جلد کتاب خرید، باز هم خرید. لحظه ای هوس کرد که آنها را بسوزاند، از این حس، احساس گناه کرد و پشیمان شد. کتاب کنار هم چید و گفت: «شما مال من اید، هر کاری که می خواهم با شما می کنم. شما برده من اید». غمگین در دلش گفت: «کاشکی زنی مال من بود»! چند تا را یرداشت روی هم گذاشت و رویشان ایستاد. احساس یزرگی کرد. گویی روی نویسندگان، (به ویژه نویسندگان زن) این کتاب ها ایستاده است. روی چند تا نشست، روی چند تا راه رفت. «راستی مردم کتاب برای اینکار می خرند؟ چه ابلهانه»!ًً! دقایقی غمگین سر در گریبان و اشک در دیده به کنجی نشست. پس از ان کتابی برداشت، با زحمت و بی حوصلگی صفحه ای را باز کرد و خواند:
[ از انواع هنرهایی که کلام ایزار بیانشان است، شعر و شاعرانه گی، هنری است که حتی به ساده ترین واژه ها احترام می گذارد و در استفاده ی از آن دریغ نمی کند. در شعر هر کلمه باید با دقت تمام انتخاب شود تا در نمایش شاعرانه گی تاثیر گذار باشد، این انتخاب شامل قدرت کلام و حقیقت گویی هم می شود. در شعر هر واژه معنی خاص خود دارد…،شعر می تواند پدیده های پیرامونی را که ناشناخته مانده اند؛ هم پر سروصدا و هم با معنا به جهان شناخته شده ی واقعیت ها معرفی کند. شعر واقعیتی دیگر را به روی انسان می گشاید که غیر از آنی است که تا کنون به ما ارایه شده است. این واقعیت ارایه می شود، به دیگران عرضه شود تا بده بستان تا جاودانگی زمان، ادامه یابد. شعر ما را به زبانی می برد که در موارد گوناگونی برای ما نا آشنا و گاه و اشفته به نطر می آید… ( *بر گرفته از فصل نامه جنگ زمان شماره 8 تابستان 1389، ترجمه عباس شکری. شعر چونان شکلی از شناخت. در گفت و گو با هله ماریه بیرکان، شاعر و نطریه پرداز.)]
بار دیگر این نوشته را خواند، به خودش گفت: «پس شعر زیباست»! شعری پس از شعری، شعری پس از شعری…، کتابی پس از کتابی، کتابی پس از کتابی…،
روزی در کتابفروشی کتابی برداشت، چند صفحه اول ان را خواند به نظرش جالب آمد، به طرف صندوق رفت تا قیمت آن را بپردازد، دید زنی به دنبالش چشمش به این کتاب است. لبخندی به هم زندند. زن گفت: «این کتاب خوبی است، می خواستم آن را بخرم که شما برداشتید. در دل گفتم شاید شما آن را سر جایش بگذارید، ولی دیدم دست تان گرفتید و به طرف صندوق می روید، متاسفانه این آخرین جلد این کتاب بود». مرد گفت: «من آن را می خوانم پس از آن به شما هدیه می کنم»…
سال ها کتابی پس از کتابی هر دو با هم در کنار یکدیگر خواندند. هریک مال دیگری شد. ولی زن برای مرد کتاب ناخوانده ماند و مرد برای زن کتاب ناخوانده.
به .به.به…قلمت توان راه رفتن روی کاغذ رو بیشتر کرده. چهار پاراگرا و نصفی مطلب نوشتی ماشاالهه. ماشا الاله
By: مردگلُ گلُ on مِی 9, 2011
at 12:26 ق.ظ.
دوست گرامی
ما دلمان میخواهد از آن کتابهای خوب و مرغوب که اشاره فرموده اید بخوانیم، اما دیگر سوی چشممان یاری نمیکند. به این میگویند قهر طبیعت!
By: ارادتمند on مِی 11, 2011
at 10:31 ق.ظ.
این نوشته من را به یاد یک فیلم فرانسوی انداخت که اخیراً دیده ام. این فیلم بسیار زیبا به نام
Une Femme est une Femme
یعنی یک زن یک زن است بسیار عالی بود. به همه پیشنهاد می کنم که آن را ببینند. این فیلم ماجرای یک زوج است که عاشق هم هستند و به دلیل این عشق از هم بسیار دور می شوند. در نهایت دوباره به هم نزدیک می شوند. آخرین دیالوگ این فیلم بسیار زباست. مرد رو به زن می گوید
Tu est un femme
در زبان فرانسه un برای مذکر و une برای مؤنث هر دو به معنای «یک»؛ در واقع نماد «نکره» در زبان است. معنای جمله بالا این است: «تو یک زن هستی». زن در پاسخ می گوید:
Je suis Une Femme
با تأکید خاصی بر کلمه Une. این امر در کنار جاهای دیگری در این فیلم مثلاً صحنه ای از یک دیالوگ که از طریق نام کتابها بین آنها صورت می گیرد، مرد بر روی کتاب نام Eve همان «حوا» جمله ای نوشته و زن را مقصر این جدایی احساسی قلمداد می کند.
تمام این فیلم می خواسته است همین را بگوید که زن اساساً برای مرد ناشناخته است.
By: آرش دکلان on مِی 11, 2011
at 8:30 ب.ظ.
.
هم میهن گرامی درود بر شما
.
من این فیلمی را که شما میفرمایید ندیده ام ولی با شناختی که از فیلمهای فرانسوی دارم ،
.
1- از نخسین لحضات این فیلم ، ببیننده باید شاهد شورت و کرست و سینه ها و باسن این خانم باشد چرا که فرانسوی ها نه هنر و نه بودجه فیلمهای آمریکایی را دارند و برای جلب مشتری باید چاره ایی بیاندیشند و آسانترین و ارزانترین راه آن که همان لخت نشان دادن زنان است را اجرا میکنند.
.
2- با توصیفی که از فیلم دادین و با شناخت پیشین خود ار فیلمهای فرانسوی ، در این فیلم هم حتما ، مردان را احمق و از خود راضی و یک دنده معرفی میکنند و در عوض ، زنان ، با کمالات و محق و دلسوز مردان نشان داده میشوند.
.
By: 666 on مِی 13, 2011
at 7:14 ق.ظ.
اگر همدیگر را دیدیم در این مورد صحبت می کنیم
By: ordoukhani on مِی 13, 2011
at 8:55 ق.ظ.