اگر شما به جای آنها بودید، چگونه با من رفتار می کردید؟
چند ماه پیش با ماشین تا Dunkerque(فرانسه) رفتم، در آنجا سوار کشتی شدم، تا به Dover (انگلستان)، و از آنجا به لندن بروم. در کافه کشتی با یک فنجان قهوه جلویم نشسته بودم که دیدم زن و مردی در حدود شصت ــ شصت پنج سال آمدند و در چند متری من نشستند. پس از لحظه ای مرد بلند شد، از همسرش پول گرفت تا برود نوشیدنی از بار کشتی بگیرد. من بی اختیار از جایم بلند شدم رفتم جای مرد نشستم. خانم گفت: «معذرت می خوام، این جای همسر من است؟! من با خنده گفتم: «می دانم، فقط می خواهم ببینم، وقتی همسر شما برگشت، چه عکس العملی انجام می دهد». خانم خندید و چیزی نگفت.
مرد پس از دقایقی با دو فنجان قهوه و دو تا برش کیک در یک سینی کوچک آمد، گفت: «آقا این جای من است»! من با خنده گفتم: «می دانم که اینجا جای شماست، ولی می خواستم بدانم اگر من از اینجا بلند نشوم چکار می کنید»؟ مرد خیلی خونسرد پاسخ داد؛ «میروم یک صندلی دیگر می آورم، یا اینکه از همسرم می خواهم که بلند شود و برویم جای دیگر بنشینیم».
من بلند شدم و گفتم: «پوزش می خواهم، خواهش می کنم بفرمایید، سر جایتان بنشینید، امیدوارم از این شوخی ابلهانه من نرنجیده باشید». موضوع با خنده و خوشرویی زن و شوهر پایان یافت. (این خانم و آقا هلندی بودند.)
روز شنبه گذشته در یک سوپر مارکت بودم، داشتم از قفسه بالا چیزی بر می داشتم. خانمی نشسته بود، تا جنسی از قفسه نزدیک به زمین بردارد. یکبار خانم بلند شد، و سینه اش خورد به آرنج دست چپم. من آرنجم را با دست راستم گرفتم و شروع کردم به ناله و آخ و اوخ کردن. همسر خانم گفت؛ » به اون سفتی هم نیستً»! اینجا هم داستان با خنده خاتمه یافت.
(این خانم وآقا، بلژیکی بودند، و در حدود چهل ــ چهل و پنج سال داشتند.)
پرسش من از شما بانوان و آقایان این است که اگر به جای این دو خانم و آن آقایان با همان سن و سال بودید، چگونه با من رفتار می کردید؟ خواهش می کنم، مهرتان را از من دریغ نکنید و پاسخ مرا بدهید.
وای وای آقای اردوخانی ،
.
اگر اون خانم و آقا ایرانی بودند ، کار به چاقو کشی منجر میشد !
.
🙂
.
By: 666 on مارس 29, 2011
at 11:44 ب.ظ.
در غياث آباد ما از اين بي ناموسي ها! هرگز انجام نمي شود. من هم جوابي براي شما ندارم.
انگليسي ها با آن چشهماي چپشان، هلندي بي غيرت و آن بلژيکي بي ناموس در فرهنگ غياث آبادي ما جايگاهي ندارند!! از همان هلندي ها جوابتان را بگيريد. دست از مطالب بي ناموسي برداريد. آرنج شما به پستان ناموس مردم چکار دارد؟ مگر خودتان خواهر و مادر نداريد؟ اگر کسي زبانم لال، زبانم لال، پيش خواهر و مادر خودتان بنشيند، چکار مي کنيد؟ نکند زندگي در فرنگ غيرت و ناموس را در شما کشته است؟ که از اين سوالات بي ناموسي مي کنيد. قباحت دارد آقا!
By: محمد on مارس 30, 2011
at 6:21 ق.ظ.
درود بر آقای اردوخانی
ما به سوپر مارکت اندیشه شما وارد شدیم و اندیشه ای فراچنگ گرفته بدون پرداخت وجهی خارج می شویم. می رویم تا با این اندیشه به ذهن نشسته مشغول شویم . پاداش شما با ابوالفضل البته از نوع ارودوخانیش نه ابوالفضل از نوع حسین رضا زاده اش
By: فرامرز خرد on مارس 30, 2011
at 11:23 ق.ظ.
یا فرامرز!خوشحالم که مرا مجبور کردی تا در گوگل بگردم و به یاد بیاورم حسین زاده کیست.
اگر این داستان را نخووانده ای بخوان https://ordoukhani.be/2010/12/28/%d8%b4%d8%a7%db%8c%d8%af-%da%a9%d9%87-%d9%85%d8%b9%d8%ac%d8%b2%d9%87-%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%d8%a2%d9%86%d9%87%d8%a7-%d8%a8%d8%b1-%d8%a2%db%8c%d8%af/
By: ordoukhani on مارس 30, 2011
at 12:15 ب.ظ.
دوست عزیز، من اگر جای آقا وخانم در کشتی بودم کنار شما مینشستم
و سعی میکردم دلیل این کار شما رو درک کنم
و اگر طرف شما در سوپر مارکت بودم، با لبخندی سر و ته قضیه را بههم میآوردم
By: فریبا on مارس 30, 2011
at 12:12 ب.ظ.