نگاشته شده توسط: ordoukhani | مارس 6, 2011

ملا و زن ستیزی

نوشته دوست ارجمندم «یزدان خدا بنده لو» به نطرم جالب است، بدین جهت ان را در سایتم گذاشتم، تا دیدگاه شما چه باشد؟

ملا و زن ستیزی
نویسنده : یزدان خدابنده لو

ازدیدگاه جامعه شناسی ، زن و ملا دو موجود انسانی هستند که در جامعه زندگی میکنند ، اماّ این زندگی از مسالمت برخوردار نیست . در جستجوی بنیادهای این عدم مسالمت و ستیز در همان ابتدا متوجه میشویم این ضدیت نه از جانب زن بلکه از سوی ملا اعمال میشود. چرا اینگونه است و از کجا ریشه میگیرد؟
ما میدانیم هر ستیزی حکایت از تضاد و تعارض ِ طرفین ِ منازعه دارد و تضاد یکی ازاصل های مهم دیالکتیک یا منطق ارسطوئیست ، بنا بر این باید از اسلوب های منطق سوری برای کالبد شکافی آن استفاده کنیم ، چون تضاد یکی از مبانی مهم و بنیادین فلسفه است .
برای نشاندادن ریشه های این تضاد ابتدا طرفین منازعه را باید تعریف کنیم تا معلوم شود این هردو، که ضد و دشمنند و حق را از آن خود میدانند ، نمایندۀ چه پیام وحقیقتی هستند و در عمل این حقیقت ادعائی آنها از چه قماش و پیامشان با واقعیت منطبق است یا نه ؟ و حق باکیست .
ابتدا تعریف را از زن شروع میکنیم .
در احوال زن آمده که او عضو مادینیۀ جامعۀ بشریست که مسئول تداوم ،پویائی و استمرار نسل انسانیست و هر پدیده ای با تداوم ، پویائی و استمرارهمراه و همکنش باشد ، حرکت جزئی از هستی اوست زیرا هیچ پویائی ،استمرارو تداومی بدون حرکت تحقق نمی یابد . یعنی حرکت را اگر از وجود آن بیرون بکشیم ، تداوم به سکون و استمراربه ا یستائی و پویائی به انقیاد و جمود تبدیل میشود .
پس نتیجه میگیریم ، حرکت همواره با زن و در وجود او و از فترتش ناشی میشود که طبیعت در ضمیر او نهاده است. ضمیری که با باروری پیوندی تنگاتنگ دارد و باروری که حرکتیست بیولوژیک و حیاتمند ، منشاء تضاد او باسکون و ایستائیست.هرلحظه او از حرکت زیست شناختی « بیولوژیک » باز ایستد دیگرعضو پویا، زاینده و بالندۀ جامعه محسوب نمیشود بلکه تبدیل به اورگانی عقیم و نازا میگردد و هر عضو عقیمی خواه و ناخواه در آیندۀ نزدیک از دایرۀ زایندگی ، بالندگی وپویائی کنار میرود. پس زن با حرکت، پیوندی اورگانیک دارد و حرکت بیولوژیکی و حیاتمند او در زایندگی ، بالندگی و پویائی او تجسم عینی می یابد . در نتیجه زن یعنی حرکتی پویا ، اورگانیک ، زایا و حیاتمند ، چون آوای زایندگی در پیکر هستی زای او طنین می افکند .

و در تعریف ملا آمده است که او نمایندۀ دستگاهیست و آن دستگاه نها د روحانیت و نهاد روحانی پاسدار سنت های از پیش ساخته و پرداخته شده است و سنت ، مظهرونماد ایستائی و سکون و مخالف با هر تغییر، تحوّل و پویائیست و در عمل، نهاد روحانیت دستگاه ِ عقیم سازنده و نازا نگاه دارندۀ جامعۀ بشریست. عقیم سازنده و سترون نگاه دارنده از این روی که در گذشته احکام و مبانی آن ساخته و پرداخته شده و بحکم جبر از همان روز و لحظۀ توّلد و سازمان یافتن و پای به دایرۀ هستی نهادن مثل همۀ دستاوردهای مادی و معنوی انسان، مُهرکهنگی و فرسوده شدن را در ارکان و ساختارش با خود حمل میکند و هرچه از عُمر آن میگذرد و سالمندتر میگردد به همان نسبت با بدعت و نوشدن ناسازگارتر میشود. و درجامعه ایکه سنت حضوری سنگین و فراگیردارد و نظارت در همۀ امور و شئون جامعه میکند، صحبت از تغییر و تحوّل که در نفس زندگی جاریست ، بی معناست ،چون پویائی بعنوان ضد آن نهاد اگر بالنده و شکوفا شود خطریست که ارکان و چارچوب سنت و احکام و مبانی ِانقیاد کنندۀ آنرا تحدید میکند و برای اینکه سنت و احکام آن پابر جا بماند و در و دروازه همواره برپاشنیۀ منا فع متولیان و دکانداران ِ نهاد فرتوت دین بچرخد، از یکسو، باید احکام و فرامین ِ خود را باجمیع ِ اهرم هایش به خصوص آهرم ترس، انفعال، اقناع، فشار و صدها ترفند دیگر، در روح و روان انسانها نهادینه کند و از سوی دیگر با هر تغییر، تحوُل و پویائی تاحد نابودی ومحو کامل آن بجنگد و سکون را به جای حرکت و ایستائی را به جای پویائی استوار سازد. یعنی همه چیز را باید نازا غیر قابل تغییر گرداند تا در انقیاد سنت که خود این سنت فرزند اسطوره است، فسرده و منجمد بماند تا سلطنت و سلطۀ او ابد مدت شود. بنابر این تغییر، کابوسیست تنفر انگیز، در پیشگاه سنت و در محیطی که سنت قرنها احکام خود را بازور و تحدید و فریب نهادینه کرده و کلیّۀ شئون جامعه را در قبضیۀ فلجزای خود دارد، در برخورد با موجودی زنده و پویا بنام زن که همواره در تکاپو و انطباق خود با شرایط زیست محیطیست و حرکت بخش جدائی ناپزیر وجود اوست، تنفر ، تحقیر، تبعیض و رویاروئی از ابتدائی ترین تظاهرات ِ روحی و روانی متولّیان ریز و درشت آن دستگاه ِ به زیر کشندۀ انسان از پایگاه انسانیست. زیرا این نهاد میخواهد همه چیز را در نظارت و کنترل ِ منجمد کنندۀ خود داشته باشد تا هرچه بیشتر انسان را بیگانه از خود و مألا ًازطبیعت ِ زادبومش بسازد تا هیچ چیزی و حتا احدی از حوزۀ اقتدار و قدرت ِبظاهر کبریائی و سراپا مغلطه آمیزاوخارج نشود، هر خروجی از دیدگاه او حرکتیست کفر آمیز. بی دلیل نیست خروج از اسلام را کیفر مرگ در نظر گرفته اند و مُلا نماینده و متولی این نهاد عقیم سازندۀ جامعۀ بشریست، وظیفیۀ او پاسداری از ارزشهای نهادینه شده و بصورت تابو در آمده، بسود سکون و ایستائی وباورهای غیرقابل تغییر و تحول ِآن اورگان ِ نازا،بی بارور و نرینه صفت است . پاسداری از ارزشهائی که ارزشمند بودنشان تنها با انطباق ِ هرچه بیشتربا سکون و ایستائی سازمان یافته اند. در نتیجه ضدیت ِ ملا با زن در این نهفته است که زن،نمایندۀ حرکت و ملا،پاسدار سکون است. بنابر این منشاء رویاروئی و تقابل، تعارض و تخالف آنها در جامعه در این است که ، حرکت و سیر و سلوک بنیادینِ زن و جنبش جاری درآن سلوک ِحیاتمند با انقیاد و سکونی که ملا اِعمال و تحمیل میکند، قرار نمی گیرد و قرارهم نیست که قرار بگیرد و سر ِتمکین فرود آرد. چون این دو از قماش هم نیستند،این دو عناصری تضادمندند. تضاد بین آنها، ناهمگونی ِ سلوک ِ زن و جنبش جاری در آن سیر وسلوک، با سکون و ایستائی ِ آن احکام است و ملا بعنوان مجری آن احکام و فرامین، متوجۀ این ناهمگونی دربنیاد و سرشت این دو پدیدۀ ناهمگون نیست. چون قدرت در دست اوست به هر نحوی که میخواهد خر خود را میراند. اونمی داند احکام تا زمانیکه در لای کتابها و رساله هاست ، جامد است ، بی تحرک است . اما وقتی که آنها از قوه به فعل بخواهند در آیند، باید در ساختارشان عنصرحرکت را مخلوط کنیم تا جاری شوند. اما ملا با جاری بودن و هر آنچه رونده و جنبنده است سر ِ عناد دارد. او میخواهد همه چیزمنطبق با الگوی ازلی باشد،از سنت رسول الله تبعیت کند، بدون تغییر و تحوّل و زن، آن موجود حیاتمند ، همواره در حال تغییر و تحول است. ملا با دید یک بُعدی و افق فکر کوتاه زن را تنها در سه بُعدش می بیند « طول و عرض و ارتفاء ، ماده ای برای کامجوئی و لذت» ابعاد دیگر هستی او برایش جذابیتی ندارد وجلوه های آنرا نمی بیند یا از آنها بیخبر است. این بی خبری آگاهانه و شایدهم جاهلانه، منشاء تقابل،تخا لف و تعارضیست که اجازه نمیدهد آن دو دست در گردن هم اندازند. البته قرارهم نیست که بیندازند! زن میخواهد پویا بماند و ملا ایستائی را تحمیل میکند، این یکی جویباریست جاری، آن یکی دُملیست آماس کرده بر هستی انسان جاهل،این یکی در گذر زمان شکوفه میدهد،آن یکی کپک بر جبین و سیمای هستی می افکند چون رو به کهنگی و فساد دارد.این یکی به بار مینشیند و نو به نو میوه های پر نشاط میدهد و هم نوع خود را تکرار میکند تا نسل انسانی استمرار یابد،آن یکی خرافات عفونت زای بر خاسته از زیست انگلی را در محیط های بکر پخش میکند تا انسداد در هستی پویا ایجاد کند، این یکی پای از سکون ِ اسارتزا بیرون میکشد، آن یکی یوغ ایستائی بر گردن این می نهد.

Yazdan Khodabandehloo
Karl-Bosch-Str.16
50827 Köln
Tle:0049,0221,5301497
ykhodabandehloo@ymail.com


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: