نگاشته شده توسط: ordoukhani | ژوئیه 30, 2010

جوونم، اون جوونای قدیم، قدیم!

همه چی اون قدیم خوب بود. پرتقال هم اون پرتقالای قدیم شهسوار. ببخشید امامسوار. حالا از اسراییل وارد ترکیه می کنن، از ترکیه به اینجا، به اسم پرتقال ترکیه می فروشن، یه وقتا یادشون می ره مارک روشو بکنن، «یاوا، محصول اسراییل» قیافه ای چخ دیر، مزه ای یخ دیر.
خربره، اون خربزه های مشهد و اصفهان قدیم. به عسل می گفت زکی. هلو، شفتالو، زردآلو، هندونه، انگور، نمی دونم چکارش می کنن که بی مزه شدن!؟ حالا اون خوباش رو صادر می کنن به کشورهای عربی، پولش رو می گیرن، می فرستن تو بانکهای سوئیس. میوه هم اون میوه های قدیم.

ماشین رو بگو، بابام یه شولت پنجاه زمان جوونیش خریده بود، مثل عروس، تا همین پارسال مثل ساعت وستندواچ کار می کرد. شصت سال زیر پاش بود، دو سه ماه قبل از مرگ بابا به پت ــ پت افتاد و، عمرش رو قبل از بابام داد به شما. اما حالا ماشین صفر کیلومتر می خری هنوز از گاراژ بیرون نیومده، زرتش قمصور می شه، می خوای بری قم و برگردی، باهاس توش ده دفعه آب بریزی. ماشینم اون ماشین های قدیم.

زنا رو بگو! تا یادم میاد، ننه ام دوخت و دوز ما رو می کرد، یه چرخ خیاطی عهد بوق دستی سینگر داشت، می ذاشت رو مجری.( میز کوتاه) از زیر شلواری و پیرهن، واسه بابام و من و خواهرم بگیر، تا رولحافی می دوخت. باور کنین خورشت درست می کرد که آدم پنجه هاش رو هم می خورد. حالا خانوما وقت پخت و پز ندارن، باید کنسروش رو خرید. «میان خورشت ننه ام تا خورشت کنسرو، تفاوت از زمین تا آسمان است.»

خواهر بزرگم وقتی دیپلم دبیرستانش رو گرفت، زن دامادمون شد. یک عمری با خوشی و ناخوشی همدیگه ساختن، دو تا بچه پس انداختن، حالام چهار ــ پنج تا نوه دارن. خواهر کوچکم، که هنوز نمی تونه یه تخم مرغ نیمرو کنه، دیپلمش رو گرفت، گفت: «یه شوهر لیسانسیه می خوام!» وقتی لیسانسش رو گرفت، دنبال یه شوهر دکتر و مهندس بود. بعد که دکتراش رو گرفت، گفت باهاس شوهرم استاد باشه. چند سالی به امید شوهر استاد موند، حالا زن یه حاجی شده که استاده حقه بازی و کلکه ، هفت ــ هشت ــ ده تا  بچه هم از زنای دیگه اش داره. زنم، اون زنای قدیم.از همه اینا که بگذریم، نمی دونم چرا همه جوونها می خوان از این مملکت فرارکنن، این مملی نوه عموم،* به این در و اون در می زنه، می خواد بره یه خراب شده ای پناهنده بشه، خیال می کنه اونجاها حلوا خیر می کنن. بهش گفتم، اون قدیما، هر کی از ده کوره اش می رفت یه جای دیگه، دلش همیشه حال و هوای دهش رو می کرد، می خواست برگرده همونجا. اونایی هم که به خارج واسه درس خوندن می رفتن، یه آرزو داشتن، زود برگردن مملکت شون، حالا شماها یه فکر تو سر دارین، در برین از اینجا. جوونم اون جونای قدیم. گفت: «نگو جوونای قدیم، اونا با این انقلابشون ریدن تو این مملکت و ما رو بد بخت کردن. دیدم حیونکی راست میگه، گفتم، جوونم، اون جوونای قدیمـــــه، قدیم!
  
7 مرداد 1389 ــ 29 ژوئن 2010 اورایزه ــ بلژیک ــ اردوخانی


پاسخ

  1. نود و نُه سال دیگه هم که تو بلژیک بمونی از دهات بیرون نمیای علائم و نشانه های اونهم یکی اینه که اون خره رو بردی رو سردر خونت آویزون کردی

  2. خره چیه ؟؟؟ ادب هم خوب چیزیه والا …

    درد بلای هر چی خره ، بخوره تو سر سید علی خامنه ایی و مزدورهاش.

  3. تاریخنویس ها هم تاریخ نگاران قدیم
    ۷ مرده ها (ببخشید مرداد) برابر ۲۹ ژوئیه است نا ژوئن

  4. درود بر شما
    از آنجایی که ساکن بلژیک هستید و زبان فرانسه گویش رایج، هرجی نیست اما این ساعت وستند واچ یک غلط رایج شده بود بجای ساعت وستند
    در ثانی بصورت شوخی جدی یک نوستالژیی به گذشته در کلمات به چشم می خورد. سئوال این است چه باید با این تن نیمه جان حال کرد. گذشته برنا چند دهه ای است که در خاک غنوده است
    بیچاره نسل اول ایران نوین که در دهه سی با باز شدن شهر ها و از دست رفتن تمام ساخته های سنتی اش حتا قادر نبود مانند فرهیخته عزیز ما اقای اردو خانی بر مزار دنیای از دست رفته اش مرثیه ایی بخواند.
    شاد باشید
    Es lebe Ordukhani
    Mach weiter

  5. damet garm kheili bahal bood dastan ham dastan haye ghadim


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: