دژخیم، بدترین ناسزاها که به زبان مادریش، و زبان دیگری که چند کلمه ای بیشتر نمی دانست، نثار زندانی کرد. با مشت و لگد به جان او افتاد. سپس خواست تا زندانی را روی تختی دراز کنند، در حالیکه همچنان ناسزا می گفت، با شلاق فلزی به جان او افتاد. زمانی که خسته شد، و زندانی خونین، از شلاق زدن دست کشید، در حالیکه نفس – نفس می زد، سیگاری روشن کرد و روانه خانه شد.
دژخیم، رفتارش با مادر مقدسانه شد. روی حرف پدر جرات نمی کرد حرف بزند، و در برابر پدر و مادر هرگز لب به سیگار نمی زد. کوچکترین حرف زشتی در برابر خواهر به زبان نمی آورد. گربه اش را بغل و نوازش می کرد. برای قناری اش حرف های خوب – خوب می زد.
دژخیم، هر بار که از خانه بیرون می رفت، شرف، وجدان و انسانیت را در خانه جا می گذاشت.
22 اردیبهشت 1389 ــ 12 مه 2010 ــ بروکسل ــ اردوخانی
نظر شما در مورد این نوشته چه بود؟