نگاشته شده توسط: ordoukhani | آوریل 21, 2010

نامه مرا آسمان به او رسانده!

نامه مرا آسمان به او رسانده!

پیش از اینکه به مدرسه بروم،
دستم را بلند می کردم،
با تکان دادن انگشت نشان،
در آسمان آبی می نوشتم.
 
جایزه ام از آسمان آبی، تابش خورشید بود،
از آسمان ابری، برف و باران.

اکنون شما هم با نگاه پرمهری،
با لبخندی، جایزه ای به من بدهید. 

چهارــ پنج سال بیشتر نداشتم، گاهی با دختر همسایه « ربابه» بازی می کردم. یکبار مویش را کشیدم، گریه کرد و گفت: «قهر ــ قهر تا روز قیامت»! و رفت. من، غمگین روانه خانه مان شدم.
چند فردای دگر، شرمنده ز کردارم، در آسمان نامه هایی، از شرمندگی ام، از اینکه چقدر دوستش دارم، نوشتم.

درست به یاد دارم، مدت کوتاهی پس از این نامه ها، یک روز از کوچه مان مرده می بردند. صدای الله اکبر بلند بود. همراه با جمعیتی کم، چند زن و مرد و بچه دنبال تابوت گریه می کردند. «ربابه» روی سکوی در خانه شان در حالیکه دوز زانو در بغل گرفته، و پیراهن گلدارش را روی زانو تا دم پا کشیده، سر به زیر و غمگین نشسته بود. کنارش نشستم و گفتم: «نگاه کن مرده مرده»، «تو هنوز با من قهری»؟ پاسخم را نداد. وقتی جمعیت عزادار آخر کوچه از چشم محو شد، دوباره پرسشم را تکرار کردم، سرش را بلند کرد و لبخند زد. گفتم: «برم ماشینم رو بیارم سوار شی»؟ سرش را به جلو تکان داد.

به خانه رفتم، با یک تخته به درازای و پهنای کم و بیش پنجاه در ده سانتیمتر، همراه با سیمی که به شکل *هندل ماشین در آورده بودم، بازگشتم. تخته را روی یک پله سنگی جلوی خانه ای گذاشتم، سیم را زیر آن. ربابه روی تخته رفت، من با چرخاندن سیم تخته را یک وجب عقب و جلو می بردم. در دل گفتم: «حتما نامه های مرا خوانده.» از خودش پرسیدم. با لبخند، نگاهی پر شگفت به من کرد. در لبان خندانش دیدم، که نامه های مرا آسمان به او رسانده بود. دوان، به خانه رفتم، عروسک زهرا خانم ( مادر فورلاد زره) را آوردم و به او دادم.

*در اتومبيلهاي اوليه موتور توسط يك هندل  که با دست از جلوی موتور وارد آن می کردند، روشن می شد، ميله اي است آهني که در طول آن دو زاويه قائمه تشکيل شده و در سر بازوي بلند آن گيره اي تعبيه شده که به محور پروانه اتومبيل بند ميشود و با گرداندن هندل پروانه به گردش درمي آيد. اين وسيله در اتومبيل هاي جديد به کار نميرود. اصل کلمه در انگليسي به فتح اول تلفظ مي شود.

**ربابه، رباب، وسیله نواختن موسیقی مانند سه تار است. نامی بسیار زیبا.

8 فروردین 1389 ــ 28 مارس 2010 ــ بروکسل ــ اردوخانی


پاسخ

  1. سلام
    اميدوارم كه با ديدن وبلاگم مرا راهنمايي نمايي و وبلاگم را در ميان وبلاگهاي دوستانت قرار دهي …

  2. mamnoon ostad . ba khoondan e ina man ro ham be yad oon roooza andakhtin. cheghad oon doostia pak boodan v biria. chizi ke emrooz bishtar az har vaghte dige behesh niaz darim vali …..afsoos


برای افشين پاسخی بگذارید لغو پاسخ

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: